وقت ذکر است و سلام است و شب اخذ برات------می زند موج ز هر چشمه یم آب حیات
رحمت از درگه حق بارد و دل ها هــــــــمه شاد-----می تــراود ز دو لب ذکـــر شریف صلوات
مخلص
خرداد94شعبان1436
مدح حضرت زهرا(سلام الله علیها
فاطمه، نی از زمین از عــالــم بالاســـــــــتی
وی به ظاهر همچو انسان لیک از آن والاستی
او که بابش مصطفی، شــــویش علی مرتضی
نور چشـــــــمان نبی، انســیة الحوراســــتی
او که هرگز تا کنون مثلش نبوده در جهــــان
پاره قلب رســـــول و زهــــــــــره زهراستی
فطرتش پاک و مــزکّا، روح و جــــــان مصطفی
شان او دریایی از نیکوترین اسمــــاستی
هدیه ای از جنه المـــأوا و از خلد بــــــــرین
راحلی از آسمان، آن بیکران دریــــــــاستی
در درون وبطـن مـــــــادر، با کلام و با سخن
خوش نوا و همچنان یک مرغ روح افزاستی
یار مــــامش وقت میلادش به هنگام مخاض
بانوانی از بهشت چون مریــم عذراســـــتی
کوثری مواج و بی همتــــا و دریایی شگرف
در درون دارد گـهر، صـــد لؤلؤ لالاســـتی
هر صدف دارد درونش انحصارا گوهــری
لیک پرگوهــــر صدف صدیقة الکبراستی
بهترین اولاد آدم را ست ام و مــــــادری
میوه ی قلبش حسین و دین از و احیاستی
در دفاع از ولایت اســــــوه ای بر عالمین
جان نثار و جان فدابـــر آن علی مولاستی
بعـــد مرگ مصطفی غم ها امانش را برید
در فـراق و هــــــــجر بابا یکه و تنهاستی
مخلصا هرگز مخور غم کاندر آن روز حساب
ضامنت زهـــــراهمآن بانوی بی همتاستی
فاطمیه سال 1438 (اسفند95)
در سرودن این غزل، سرکار حاجیه خانم اخوان صفایی، همسر گرامیم و آقای مهندس محسن آقاخانی فرزند دلبندم همکاری نمودند.
قلب تهران سوخت زآتش یک جهان را غم گرفت
کشــور ایـران از ایـن حرمـان بسـی ماتـم گرفت
تا فروبنشـــاند آتـــش مــرد آذر ققنـــــوس وار
جسم و جان بر قلزم آتش زد و گلشن همه عالم گرفت
بهمن 95 مخلص مهندس فتح الله آقاخانی
دنیا ز قدم های تو شد با برکات ای شمس شموس و درگه و باب نجات
زیبنده برایت بود ای مومن پاک هر دم به جمالش بفرستی صلوات
94/6/3 شب میلادآقا امام رضا(ع)
جان فدا از بهر کودک هم چُنان مادر نباشد جز خدا بر وصف اوصافش کسی قادرنباشد
گاه رنجـــــــوری و محنت، وقت بودن یا نبودن بهر فرزندان چو مادر غم خور و مضطر نباشد
از مساء تا صبح روشن، غمگساری جای مادر تا کندجان را فدائی همـــچو اودیگر نباشد
آن زمان کــــــز دست فرزندان رود این دُرّ نایاب موج طوفان های غم ها را دگر لنگر نباشد
"مخلص" از بی مادری رو ناله سر کن کز فراقش آسمانت را چـــــراغ و کوکب و اختر نباشد
اللهم ان لم تکن غفرت لنا
فی مــامضی من شعبــــان
فاغفر لنــــا فیما بقی منه
مــــاه پیغمبر به پایانش رسید
بار الـــــــها من به دل دارم امید
گــر به اثنایش نبخشیدی مـــرا
از کــــــرم بخشا مــــــرا در انتها
مٕــاه شعبٕــان مـــاه استغفار ها
رفت از دستان به غفلت بی دعـا
حق اربابـــٕٕـم حسین آن بی کفن
درگـذر ای جان من امشب ز من
گر که غفلت هوش از مخلص ربود
آگهش کن با ندایت هر چه زود
وقت ذکر است و سلام است و شب اخذ برات------می زند موج ز هر چشمه یم آب حیات
رحمت از درگه حق بارد و دل ها هــــــــمه شاد-----می تــراود ز دو لب ذکـــر شریف صلوات
مخلص
خرداد94شعبان1436
صبح عید است و سلام است و گل و شهد و نبات------می زند موج ز هر چشمه یم آب حیات
عــــــــــــود بر مجــــمر و اسپند بر آتش همه شاد-----می تــراود زدو لب ذکـــر شریف صلوات
ســـــال نو شد ابتدا با یاد و نام فاطمه ای خوش آن سالی که داردعطر و فام فاطمه
حبذا هــــم ابتدا هــــم انتهای سال نو فاطمی گــــــردید وشد مشحون ز جام فاطمه
94/1/1آقاخانی
برمرجع و بر قائددوران صلوات
بر نهضت و بررهبر ایران صلوات
بر روح خدا ،نائب یکتا گل نرگس
آن زاده ی زهرا گل عرفان صلوات
بر آن که بر انداخت زبن کاخ ستم را
بر راهبر جبهه ی ایمان صلوات
بر نایب آن روح خدا رهبر هشیار
آن گل ز گلستان خراسان صلوات
بر خامنهای نایب آن منجی عالم
بر حافظ این کشور قرآن صلوات
مخلص تو اگر طالب فیضی به دو عالم
بفرست تو هر لحظه و هر آن صلوات
مخلص( فتحالله آقاخانی)
لیل و نهار جمعه را قدر بــــــدان غنیمت است
چون که تمــــام لحظه اش مملو از شرافت است
وقت خودت تلف مکن بهــــــــره ببر ز لحظه اش
درک تمـــام لحظه اش توشـــه ی در قیامت است
بارش رحمت از سمـــا در شب جمعه های نور
شــــامل بنده ای که او بنده ی با عبــــــادت است
در شب جمعه ها برو نغمه ی گریه ســـاز کن
گریه به حال و روز خود گریه ی کسب عزت است
اشک بریز و گــــریه کن یاد کن ازگناه خـــود
ذکرو دعـا به جمعه شب جمله زحق عنایت است
گوشه ی مسجدی گزین بین فرشتگان نشین
در شب جمعه ها دعا هــــــــمره استجابت است
جلب رضایت خـــــــدا در دل شب نهفته است
اشک روان دل شب سوی خـــــــدا سباحت است
پیش ز رفتن از جهــــــان مخلص غافل از خدا
زاد معاد توشــــــــه کن مایه ی عفو و رحمت است
مخلص بهمن 93
بر ختم رسل شافع محشر صلوات بر نفس نبی فاتح خیبر صلوات
بر یاور مولا و جگر گوش رســـــــول بر فلک نجات و سبط اکبر صلوات
با صوت جلی از سر اخلاص و صفا بر اهــل کسا جمــع منور صلوات
مخلص تو اگر طالب فیضی به جهان بفرست دمـــــادم و مکرر صلوات
مخلص دیماه 93
خم ابروی تو را دیدم و دلبند شدم
رخ دلجوی تو را دیدم و دلبند شدم
به سحرگاه و به هنگام نزول برکات
مه آن روی تو را دیدم و دل بند شدم
بیا امشب دلت را بر مـــــــــــدینه
کنار قبـــــــــر باقـــــــــر در مدینه
بیا شیعه به پای دل ســـــــفر کن
برو بر قبــــر باقـــــــــریک نظر کن
ببین باقر عـــــــــزا داری نـــــدارد
مزارش شمـــــــــــع و زواری ندارد
بقیع وما ســـــــــــوا گریان امشب
دل ما شیعیان ســـــــوزان امشب
دلت را پر زدریای عبــــــــــر کن
به همــــــــــراه ملائک گریه سر کن
کنـــــــــار بسترش همراه صادق
بشـــــــــو هم ناله با آن آه صادق
بریز از آن بصــــــــر اشک فراوان
بزن شیون برایش چــــــون یتیمان
بـــداد او را پدر یک جرعـــــــه آب
خبـــر دادش ز وصـــــل رب ارباب
به گـــــاه آخــــــر از آن دست بابا
بشــــد سیراب و رفتش ســـــوی بالا
بسوز ای دل برای پـــــور زهــرا
که عطشان شد شهید از دست اعدا
حسینــــم وا حسینـــــم وا حسینم
حسینـــم وا حسینـــــم وا حسینم
مفـــــــاعیلن مفــــــاعیلن فــــعولن
مفـــــــاعیلن مفــــــاعیلن فــعولن
هفتم ذوالحجه1435دهم مهر1393
فتح الله آقاخانی(مخلص)
هر عصر جمعه دیده پر از آب می شود
اندر فراغ و هجر تو بی تاب می شود
در انتهای جمعه به همگام هر غروب
امواج غصه همدم احباب می شود
ابن جا دوباره حاصل یک هفته انتظار
چون کوه برف طعمه آفتاب میشود
خور شید هم ز هجر تو خاموش و غمزده
دلتنگ یار گشته و نایاب می شود
اندر فـراق روی تـو ای نازبین من
بغضم شکسته دیده به گرداب می شود
جانـا اگر ز مغـرب عالـم کنـی طلـوع
یکسر ، زمین مرده ، جهان تاب می شود
پایان هجــر یـــــار و بـــه آغاز دولتش
"مخلص "غــــــــــلام درگه ارباب می شود
مفعول فاعلات. مفاعیل فاعلن
کی شود آن سرو بی همتا بیاید
دست حق از گلشن طاها بیاید
کی شــــــود از دامن گیتی بشوید
گرد ظلمت هم چو یک دریا بیاید
کی شود آن طلعت زیبـــــــا گشاید
پرده از رخسار خود پیــــــــدا بیاید
آرزو دارم که در کــــــــــوی و دیارم
آن همــــــایون موکبش فردا بیاید
می شود آیا کــه آن باران رحمت
بر دلــــــــم یا سوی هرصحرا بیاید
قلب مـــــــــا دیگر ندارد تاب دوری
ای خوش آن روزی که آن مولا بیاید
بار الهــــــــا ره ندارم سوی کویش
می شــــــــود بر دیدنـــم آقا بیاید
یا که در هــــای وصالش باز گشته
تا کــه ممکن باشد آن رعنا بیاید
بی قــرارم بهر دیـدار جمالش
کی شود آن چهره ی زیبا بیاید
غم مخور"مخلص "که آن مهدی چو آید
موج شــــــــادی بر دل زهرا بیاید
خرداد ۱۳۹۳(شعبان 1435)
فتح الله آقاخانی (مخلص)
طرح تصویری از جواد عبدلی
گنه کاری ار توبه رابیش کن ولا تقنطوا را تو در گوش کن
چو دوری ز درگاه آن ذات پاک زخم الهی تو می نوش کن
تو هر گز مَبُر دل ز درگاه حق مرام پسندیده را کیش کن
اسفند79
سوسن و سرو و صنوبر خنده ای مستانه زد
غنچه ها بر ســقف عالم خیمه ای شاهانه زد
باغ و بستان رونقی هم چون ارم بر خود بدید
برق شادی بر رخ شمـع و گل و پروانه زد
چرخ گردون شادمان است و فلک هم بی قــرار
بهر اجلال نزولی، شانه بر کاشانه زد
باز شد ابواب رحمت رخ نمود ابن الرضا
عاقبت آمــد جواد و رد بر افسانه زد
غم برفت از چهره ی شمس الشموس مهربان
تا که مولودی مبارک حلقـــــــــــه بر آن خانه زد
مادری هم چون سبیکه صاحب فضــــل و کمال
بر رخ فرزند خود بس بوســـــــــــه ای جانانه زد
"مخلص" از شوق و شعف، مـدح و ثنای اونمو
ای بســـــــــــــا از پرتو جودش بسی پیمانه زد
صد شکرکه غـم ها به سرآمد
بــرآینــه نـــوری دگــــر آمد
دردانه جگر گوشـــــــــه زهرا
بر آل محمـــــــــــــد پسر آمد
در ماه رجـــــــــب ماه عبادت
بر انس و ملک تاج ســــر آمد
از عــرش به این عالـم خاکی
زیبا پســـری چون قمــر آمد
بر دخت حسن فاطمــه اینک
دانش ور و صاحب هنــر آمد
بر پـور حسـین روح عبادات
از نسل پیمبــر گهـــــر آمد
از درج ولایت گهــــــــر و دُر
بر نخـــــــل ولایت ثمر آمد
از دانش بی مثل و نظیرش
از جهل، جهــانی به در آمد
بر علـــــم نبی وارث بر حق
بر دانش عالـــم، پدر آمد
"مخلص" تو بخوان مدح و ثنایش
خوش باش که غم ها به سر آمد
مفعــــــول مفاعیـــــــل فعـــــولن
مفعــــــول مفاعیــــــل فعـــــــولن
اردیبهشت ماه 1393
"مخلص"
باد صـــــبا زدشت گل یک گل برتر آورد
ساقی با مــــــــــرام ما آن می طاهر آورد
مطرب خوش نغمه اگر زخمه زند به تار خود
شورو شعف بپـــــا کند وجد سراسر آورد
نخل بلند و باسقی در بن شاخ ســبز خود
خوشه به خوشه گل دهد آن رطب تر آورد
گر که ز حـق طلب کند پور حسین مرتضی
ماه رجب به دامنش زیور و گوهــــــــر آورد
(ماه صفر به دامنش زیور و گوهر آورد)
دخت امام مجتبی نجل نبی مصـــــــطفی
گل پسری چو یک قمـــــر، به نام باقر آورد
خنده با صـــفا کند کودک نو رسیده اش
غـــــم بزداید از دلش هدیه ز داور آورد
"مخلص" دل خسـته اگر مدح و ثنای او کند
از ید با کفایتش درّ و جواهـــــــــــــــر آورد
نام زیبـــــــــــــای تو آرام دل و جان من است
ذکــر جان بخش تو هم مایه سامان من است
تو رجائی تو دلیلی تو غــــــــــــــیاثی و انیس
انس دائم به تو خود محــــــور ایمان من است
آن چراغی که کند روح و روانم روشــــــــــــــن
یاد دلجوی تو آن مهـــــــــــــر فروزان من است
می کنم خاطر خـــــــــود را به جمالت روشن
روی زیبای تو هم نور دو چشــــمان من است
آن که هر لحظه کند محو خودش "مخلص" را
حرف حرفی زتو در مصــــحف جانان من است
فروردین 1393
طرح تصویری با کمی ویرایش از محمد
بسم الله الرحمن الرحیم
الهی یا الهی یا الهی
بیا امشب به این دل کن نگاهی
نگاهی با هزاران لطف و رحمت
بتابان بر دلم انوار و بهجت
همین امشب که بگــرفته گلویم
بسی بشکفته میل و آرزویـــــم
در این حالی که غم دارم به سینه
رها سازم دل خــــــــود را ز کینه
کنم بر درگهت من بی قراری
پذیری یا الهی این فراری
نشینم بر سر سجاده ی عشق
بریزم از بصــر بیجاده ی عشق
ببارم همچو یک ابر بــــــــــهاری
ز چشـمانم کنم یک سیل جاری
کنم جاری زچشـــمانم دو دجله
رها سازم ز دل شـــــــورو ترانه
بدســـتم داده امشب یک بهانه
که برگردم به سـویت من شبانه
برم بالا دو دســــــــــتان نیازم
کمک خواهــــم ز حی چاره سازم
ز حــــق خواهم دهد حال مناجات
در آن حالت بگیـــــرم کل حاجات
منم محتاج تو غـــــــــرق گناهم
بده امشب بدامانت پناهــــــم
خــداوندا ببخش این بنده ات را
هم اکنون بنده شرمنده ات را
تویی ســبوح و قدوس ای خدایا
ببخش امشب تو این دیر آشنا را
گریزان بوده ام عمــــری ز پیش ات
بیا و در گــــــــذر از عبد خویش ات
هم اکنون من مریضـــــم دارو از تو
منم تســــــــــلیم درمان چاقو از تو
گشا در را که پشت در حقیـــــــرم
بدرگاه کریمــــــــــــان من فقیرم
بده امشب برات از آتشـــــــــــم را
روا کن حاجت و این خواهشــــم را
تو باش امشب گناهانــم خریدار
بهشتت را ز تو هستم خریــــدار
نصیبم کن تــو امشب یک مدینه
بـــــه حق مرتضی آن بی قرینه
ندیدم کربـــلا را من درین ســال
بیا امشب نصیبم کن در این حال
در این ماه رجب بر من کن آســــان
شوم زائر به آن شاه خراســـــان
در اثنای شب و لیــــــــــل الرغائب
شود آیا ببینــــــــــــــم یار غائب
اگر بینم بگیـــــــــرم دامنش را
رها هرگز نســــــازم دیدنش را
خـدایا نیست مخلص از تو مایوس
بگردانش بخود دائــــم تو مانوس
الهی یا الهی یا الهی
بیا امشب به این دل کن نگاهی
مفــــــاعیلن مفـــــاعیلن فعـــــولن
مفـــــاعیلن مفـــــاعیلن فعـــــولن
فرورین ماه 1392
"مخلص"
"ای علمداری که دستت بوسه گاه مرتضاست " ای وفــــــــا داری که ایثارت گواه مدعاست
ای ابالفضل ای سپهسالار و میـــــــــــــر کربلا با وجـــودت لرزه بر اندام خصم بی حیاست
طرح تصویری از علی متابعان
تمــــام ما ســــوا نالان امشب زمین و آســــــمان لرزان امشب
به دشت کربلا از جور عـــــدوان سما و ارض بی سامان امشب
برای گفتــــــــگو با حــــــی داور یکی مانوس با قــــــــرآن امشب
به گـــــــرد مقتدا هر یار عاشق به شوق وصل در جـولان امشب
امام عارفان در جمــــع مستان به کــــــــــــوی یار خندان امشب
حسین و در مقابل فوج دشمن برایش خواهـــری حیران امشب
گلوی نارکی چون لولویی ناب چو ماه آســــــــمان تابان امشب
چمن پیرا بــــــرای قامت گل که فردا خم شود سوزان امشب
تمام عالم اندر فکر شمشاد که افتد بر زمین ویلان امشب
چو فردا دامنی آتش بگیرد زبهرش آسمان گریان امشب
زچشم "مخلص" امشب دْر ببارد که دشت کربلا افغان امشب
22 آبان 1392
"مخلص "
طرح تصویری از shiawallpapers
تو را از روح و ریحــــــــــــان آفریدند
تو را از عطر بســــــــــــــتان آفریدند
تو تنها گوهـــــری بی مثل و مانند
تو را از نور یــــــــــزدان آفریدند
تو آن نوری که از جنت درخشــــید
همانا نور قــــــــــــــرآن آفریدند
تو را از بهر بابا هـــــــــم چو مادر
گلی خوشــــبو ز رضوان آفریدند
توئی کوثر همـــــــــــان خیر کثیری
که از نســــــــلش امامان آفریدند
تو را از بهـــــــر آن پروانه ی عشق
فروزان شمع ســـــــوزان آفریدند
بزن "مخلص "تو هم بر دامنش چنگ
که بهرش بحــــــــر غفران آفریدند
پیشاپیش فرخنده میلاد حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را تبریک می گویم
الا ای فاطـــــــــــــــــــمه دخت پیمبر
خدیجه مادرت بانوی اکــــــــــــــــبر
الا ای دختر آن بهـــــــــــــــترین خلق
الا ای مهــــــــــترین زن را تو دختر
تویی هم صـــــــــــــحبت راحیل زیبا
ملائک خادمت شــــــــوی تو حیدر
تو را در آسمان ها عقد بســـــــــتند
تویی فرزند آن نیکو پیمبـــــــــــــــر
بود بابت رســـــــــولان را چو خاتم
تویی حافظ به قــــــرآن همچو مادر
تو باشی آن در خت ریشـــــــه داری
که باشد هر زمان نخــل تو مثمر
تویی از بهــــــــــــترین زن های عالم
که احـــــمد را تو باشی دخت برتر
تو دختــــــــــــر بهر آن خیر الانامی
که باشــــی کل زن ها را تو سرور
تو کشــــــتی بان آن فلک نجاتی
به آن کشتی تویی مسمار و لنگر
شفاعت را تو هم صاحــــــــب لوایی
تو باشی مادر شُــــــــــــبّیر و شَبّر
شفاعت را تو شامل کن به "مخلص"
که محتاجم به آن در روز محشــــر
فروردین ماه 1393
بار الهــــــــا آن که گیرد این پیام
مهــــــر او را من به دل دارم تمام
مهر بانا ای خداوند کـــــــــــــریم
یاورش باش و کمک حالـش مدام
تا مبادا خسته گردد یا نـــــــــزار
شادمان باشد همیشه مستدام
بار الهــــــــا سهم او کن آنچه را
میدهی هر لحظه بر خیر الانــــام
تا که گردد روز او نوروز و شـــــاد
بخت او پیـــــــروز و ایامش به کام
مخلص29 اسفند 1392
ماه بهمن؛ یاد آن ســــــــــرو خرامانت بخیر
یاد آن خورشــــــید و آن پیر جمارانت بخیر
لاله حک شد بر خیابان بهر اســــــتقبال او
یاد آن گل های خونیـــــــــن خیابانت بخیر
تیر بیداد از ســــتم قلب عزیزان را درید
یاد آن در های ریـــــزان دو چشمانت بخیر
در زمستان باغ و بستان خمیـنی خیمه زد
رشد گل ها در بهاران زمســـــــتانت بخیر
مشت واحـد شد وطن هم چون دماوند رشید
یاد آن مشت گره کرده به ایــــــــرانت بخیر
جان فدا کردند در راه خـــــدا گل های نور
یاد آن گل های پرپر ســــــوی دامانت بخیر
شد به دریا قطـــره ها موجی خروشان آفرید
یاد آن دریا و آن مــــــــــوج خروشانت بخیر
چون صـبا در فرودین پیر خرد گل ها شکفت
یاد آن باران به صحرا همچو نیسانت بخیر
شد غزل خوان "مخلص" از یاد بهاران در شتا
یاد یاری های پی در پی ز رحــمانت بخیر
فتح الله آقاخانی (مخلص)
بهمن ماه 1392
(طرح تصویری فوق از موج چهارم)
مخلص در رسانه
همان روز ها؛ مصادف با دهه فجر این شعر را برای برنامه صبحگاهی "صبح و امید" شبکه قرآن ارسال کردم که مجری برنامه آقای سید رضا نواب آن را قرائت کرد. در قسمت ادامه مطلب بخشی از ویدئوی این برنامه آمده است.
ادامه مطلب ...
خورشــــــــــید عالم تاب من، ای سرور و سالار من
تا کی بمانی پشــــــــــــــــــت ابر، ای رونق بازار من
ای درد من دوری تــــــــــــــــو، ای روی تو درمان من
تا کی نبینم روی تو، ای مهــــــــــــــــــربان جانان من
در غیبتت ای نازنین,دنیـــــــا ز ظلمت قیــــــــــر گون
بغضم شکسته در گلو اشکم چو سیل از حـــد فزون
من هفــــته را طی می کنم، تا جمعه آیی بر سرم
گر جمعـــــــــه نائی بر سرم چون مرغ بی بال و پرم
یک هفته را طی می کنم، هر لحظه اش یادی کنم
شاید که این جمــــــــــــعه دگر، با دیدنت شادی کنم
در انتظارم بشـــــــــــــــــنوم، آن صوت روح افزای تو
یک جمعه از بیت الحــــــــــــــــرم، از مامن و ماوای تو
یک فرصتِ دیدار تو، تا آســـــــــــــــــــــــمان بالا برد
این "مخلص" بیچاره را، تا کهکشـــــــــــــــــان بالا برد
لایق شــــــوم من گر شبی، بر دیدنت ای مه جبین
بر خاک در گاهت بسی،صورت بســـــــــــایم بر زمین
ای با وفا رحمی نما، بیمار خود را شـــــــــــــاد کن
با یک عیادت لحظه ای او را ز غـــــــــــــــــــــم آزاد کن
توفیق اگر یارم شـــــــــــــــــــــود، رویای گلزار رخت
اشک از بصر سر می دهم، از شـــــــــوق دیدار رخت
بر چهره ات دوزم نظر کامم شــــــــود همچون شکر
با دیدن همچون گلی با چهره ای همچون قمــــــــر
سرمه کشـــــــــــم بر دیده ام با یک نظر از روی تو
روشن کنم من دیـــــده ام با صورت دل جـــوی تو
یک فرصت دیدار تو، بر مادرت زهــــــــــــــــــرا قسم
بر عرش بالایم برد، بر روز عاشـــــــــــــــــــــــورا قسم
خورشـید عالم تاب من، ای سرور و سالار من
تا کی بمانی پشــــت ابر، ای رونق بازار من
ای درد من دوری تــو، ای روی تو درمان من
تا کی نبینم روی تو، ای مهـــربان جانان من
در غیبتت ای نازنین,دنیــا ز ظلمت قیـر گون
بغضم شکسته درگلواشکم چو سیل ازحد فزون
من هفته را طی می کنم، تا جمعه آیی بر سرم
گر جمعه نائی بر سرم چون مرغ بی بال و پرم
یکهفته راطی میکنم، هرلحظه اش یادی کنم
شاید که این جمعه دگر، با دیدنت شادی کنم
در انتظارم بشـــنوم، آن صوت روح افزای تو
یک جمعه از بیت الحـرم، از مامن و ماوای تو
یک فرصتِ دیدار تو، تا آســــــمان بالا برد
این "مخلص" بیچاره را، تا کهکشـــان بالا برد
لایق شـو من گر شبی، بر دیدنت ای مه جبین
بر خاک در گاهت بسی،صورت بسایم بر زمین
ای با وفا رحمی نما، بیمار خود را شـــاد کن
با یک عیادت لحظه ای او را ز غـــم آزاد کن
توفیق اگر یارم شـــــــود، رویای گلزار رخت
اشک از بصر سر می دهم، از شوق دیدار رخت
بر چهره ات دوزم نظر کامم شود همچون شکر
بادیدن همچون گلی با چهره ای همچون قمر
سرمه کشــم بر دیده ام با یک نظر از روی تو
روشن کنم من دیده ام با صورت دل جوی تو
یک فرصت دیدار تو، بر مادرت زهــرا قسم
بر عرش بالایم برد، بر روز عاشـــــورا قسم
دی ماه 1392
با صـــــــــــــدقِ ایمان با صفا می گویم از ژرفای جان
با ضرس قاطع بی امان دارم شــــــــــــعاری بر زبان
لی خَمســـــــــــــــةٌ اُطفی بهم حرّ الجحیم الحاطمة
المصـــــــــــــــطفی و المرتضی و ابناهما و الفاطمة
ای جان من ای جان من ای جان و ای جانان من (2)
جانم بیا با ما بگو با شــــــــــــــــــــوق و با رغبت بگو
با صـــــــوت زیبا هم بگو بی ترس و بی خجلت بگو
لی خَمســـــــــــــــةٌ اُطفی بهم حرّ الجحیم الحاطمة
المصـــــــــــــــطفی و المرتضی و ابناهما و الفاطمة
ای جان من ای جان من ای جان و ای جانان من (2)
از بهر خوشـــــــــــــــنودی او، فرمان ز حیدرم میبرم
لی خَمســـــــــــــــةٌ اُطفی بهم حرّ الجحیم الحاطمة
المصـــــــــــــــطفی و المرتضی و ابناهما و الفاطمة
ای جان من ای جان من ای جان و ای جانان من (2)
هم با حســـــــــن هم با حسین با ذکرمادر مادرم
لی خَمســـــــــــــــةٌ اُطفی بهم حرّ الجحیم الحاطمة
المصـــــــــــــــطفی و المرتضی و ابناهما و الفاطمة
ای جان من ای جان من ای جان و ای جانان من (2)
با ذکر حیدر حیدرم با شور صـــــــــــــــــــــفدر در سرم
با حب زهـــــــــــــــــرا و علی من جرعه نوش کوثرم
لی خَمســـــــــــــــةٌ اُطفی بهم حرّ الجحیم الحاطمة
المصـــــــــــــــطفی و المرتضی و ابناهما و الفاطمة
ای جان من ای جان من ای جان و ای جانان من (2)
از دشمنش دل خســـــته ام از غیر او بگسسته ام
لی خَمســـــــــــــــةٌ اُطفی بهم حرّ الجحیم الحاطمة
المصـــــــــــــــطفی و المرتضی و ابناهما و الفاطمة
ای جان من ای جان من ای جان و ای جانان من (2)
هرگز مبرٌم من ز این اهل کســـــــــــــــــا تا زنده ام
لی خَمســـــــــــــــةٌ اُطفی بهم حرّ الجحیم الحاطمة
المصـــــــــــــــطفی و المرتضی و ابناهما و الفاطمة
ای جان من ای جان من ای جان و ای جانان من (2)
دوم دیماه 1392
تصویر از سید علی عصاران
با صدق و صفا آی به میدان عمل
تا جنت و فــردو س شود منزل تو
آبان 1392
بوی مشک آید ز آن ســــوی وطن
هم چو عطر از ناف آهــــــوی ختن
بـــــــــوی گل آید ز فردوس برین
بــــــوی عنبر از ریاحین وچـــــمن
روح و ریحان باشـد از کوی بهشت
کــو به خاطر آورد یاس و ســمن
این شمیم آیـــــــــد ز درگاه رضا
ابن موسی، بوالحســـن وجه حسن
زائران رامی کند غـــــرق ســــرور
می کـــــــــــند آزاد از درد ومحن
خیل مشتاقان ز اکناف جهــــــــان
جذب الطافـش به هر وقت و زمن
کس نـــــدارد خوف از رنج ســفر
خار راهش هـــــم چو دیبا و پرن
هر که نایل شد به دیــدار رضا
می بــــرد فیض از خدای ذومنن
آن که می آیــــــد به در بار رضا
نی به زور و نی به زنجیر و رسن
شوق دیـــدارش بســــان کهربا
میکشد هم قلب و هم جا ن را و تن
چون که شیعه مهر او دارد به دل
هــــر کجا باشد شود ویس قرن
لطف بی پایان این شاه رئـــــــوف
می نماید بر طرف حـــزن و محن
عیسوی دم نفس قدسی رضــا
هم به جان درمان و هم بهر بدن
در پناهش ملک ایــــــران بزرگ
در حصاری بوده از شــــر و فـتن
صحن گوهرشــاد ورضوان رضا
می زند پهـــــلوبه جنات عــدن
می کنـــد تعظـیم خورشید سما
بر خراســان تاج زیبــــــــای وطن
چون که دربارش بود عرش خدا
می شوی جذبش به الطاف حسن
وصف این مولای با لطف وصفــــا
می نگنجد در کلام و در ســــخن
خوش بود هنگام آغاز بهــــــــــار
زائرش باشی به نــــــــوروز کهن
شــــــــعر مخلص از عنایات رضا
می رباید دل ز جمع و انجـــــمن
فاعــــلاتن فاعـــــلاتن فاعــــــلن
فاعــــلاتن فاعـــــلاتن فاعـــــلن
شهریور 1392
ذی القعده 1434
تصویر از سید علی شیبائی
زهرا که سرشتش بود از سوی بهشت
خاتم زشمیمش شنود بوی بهشت
جز او که بــــود سید یه ی هر دو جهان
محبوبه حق فاطـــمه بانوی بهشت
11 اردیبهشت 1392
روز میلاد سیده زنان عالمین
کعبه مصراعی ز بیتی با صفاست با علی این بیت بیتی جانفـزاست
کعبه باشد چون صدف گوهر علی این صدف را لولوئی لا لا سزاست
اسفند 1391
بر جمــــال ورخ زیبای محمد صـلوات
بر کمال و مه بی تای محمد صلوات
تا که فیض ازلی شامل حالت بشود
برخصال وقد رعنــــــای محمد صلوات
اردیبهشت 1391
طرح تصویری از قربانی
شب جمعه که با فضل وعظیم است شب عرض دعا نزد رحیـــــم است
شب ذکــــــــــــــــر و گدایی و عبادت شب اســــتغفروا پیش کریم است
دیماه 91