بباید منتظر آماده باشد
نگاهش دائما بر جاده باشد
چو شمعی جمع را روشن نماید
به نورش دشت را گلشن نماید
چو باران روی گلها را ببوسد
غبار از عمق دل ها را بشوید
چو مهر مهربان دائم دهد نور
زند بر عالم و آدم دو صد شور
چو شب ساتر، بپوشد قبه رفتار
بپوشد عیب انسان خطاکار
بود هم خلق و هم خویش زبان زد
درخشد بین مردم چون زبرجد
به هنگام غضب چون کوه محکم
جوانمرد است با افکار ملجم
بود آرام با مردم همچو دریا
نباشد مضطرب اندر بلایا
خروشان بوده باشد همچو یک رود
دهد هر دم به دست مردمان سود
دمادم چشم مخلص سوی راهست
دلش در حسرت نیمه نگاهست
امسال که آغـــاز شده با مه شعبان
دارد به سرش خاتمی از لعل بدخشان
گردیده مزین دو برش با گل نرگس
یعنی که گلستان بشود خار مغیلان
امیـــد نمــودار بشـــد بر رخ یاران
گویی که ز مغرب برسد خسرو امکان
پیر خردم کرد به انگشت اشـــارت
دیگر تو مخور غم که رسد یوسف کنعان
سالی بود امسال پر از نعمت و شادی
آید به جهان عدل و مساوات به ایران
از حق تو طلب کن که تو باشی و ببینی
ای مخلص مشتاق تو هم جلوه جانان
ساعت یک بامداد۱۴۰۰/۱/۱
فتح الله آقاخانی
(مخلص)
هر عصر جمعه دیده پر از آب می شود
اندر فراغ و هجر تو بی تاب می شود
در انتهای جمعه به همگام هر غروب
امواج غصه همدم احباب می شود
ابن جا دوباره حاصل یک هفته انتظار
چون کوه برف طعمه آفتاب میشود
خور شید هم ز هجر تو خاموش و غمزده
دلتنگ یار گشته و نایاب می شود
اندر فـراق روی تـو ای نازبین من
بغضم شکسته دیده به گرداب می شود
جانـا اگر ز مغـرب عالـم کنـی طلـوع
یکسر ، زمین مرده ، جهان تاب می شود
پایان هجــر یـــــار و بـــه آغاز دولتش
"مخلص "غــــــــــلام درگه ارباب می شود
مفعول فاعلات. مفاعیل فاعلن
کی شود آن سرو بی همتا بیاید
دست حق از گلشن طاها بیاید
کی شــــــود از دامن گیتی بشوید
گرد ظلمت هم چو یک دریا بیاید
کی شود آن طلعت زیبـــــــا گشاید
پرده از رخسار خود پیــــــــدا بیاید
آرزو دارم که در کــــــــــوی و دیارم
آن همــــــایون موکبش فردا بیاید
می شود آیا کــه آن باران رحمت
بر دلــــــــم یا سوی هرصحرا بیاید
قلب مـــــــــا دیگر ندارد تاب دوری
ای خوش آن روزی که آن مولا بیاید
بار الهــــــــا ره ندارم سوی کویش
می شــــــــود بر دیدنـــم آقا بیاید
یا که در هــــای وصالش باز گشته
تا کــه ممکن باشد آن رعنا بیاید
بی قــرارم بهر دیـدار جمالش
کی شود آن چهره ی زیبا بیاید
غم مخور"مخلص "که آن مهدی چو آید
موج شــــــــادی بر دل زهرا بیاید
خرداد ۱۳۹۳(شعبان 1435)
فتح الله آقاخانی (مخلص)
طرح تصویری از جواد عبدلی
سوسن و سرو و صنوبر خنده ای مستانه زد
غنچه ها بر ســقف عالم خیمه ای شاهانه زد
باغ و بستان رونقی هم چون ارم بر خود بدید
برق شادی بر رخ شمـع و گل و پروانه زد
چرخ گردون شادمان است و فلک هم بی قــرار
بهر اجلال نزولی، شانه بر کاشانه زد
باز شد ابواب رحمت رخ نمود ابن الرضا
عاقبت آمــد جواد و رد بر افسانه زد
غم برفت از چهره ی شمس الشموس مهربان
تا که مولودی مبارک حلقـــــــــــه بر آن خانه زد
مادری هم چون سبیکه صاحب فضــــل و کمال
بر رخ فرزند خود بس بوســـــــــــه ای جانانه زد
"مخلص" از شوق و شعف، مـدح و ثنای اونمو
ای بســـــــــــــا از پرتو جودش بسی پیمانه زد
صد شکرکه غـم ها به سرآمد
بــرآینــه نـــوری دگــــر آمد
دردانه جگر گوشـــــــــه زهرا
بر آل محمـــــــــــــد پسر آمد
در ماه رجـــــــــب ماه عبادت
بر انس و ملک تاج ســــر آمد
از عــرش به این عالـم خاکی
زیبا پســـری چون قمــر آمد
بر دخت حسن فاطمــه اینک
دانش ور و صاحب هنــر آمد
بر پـور حسـین روح عبادات
از نسل پیمبــر گهـــــر آمد
از درج ولایت گهــــــــر و دُر
بر نخـــــــل ولایت ثمر آمد
از دانش بی مثل و نظیرش
از جهل، جهــانی به در آمد
بر علـــــم نبی وارث بر حق
بر دانش عالـــم، پدر آمد
"مخلص" تو بخوان مدح و ثنایش
خوش باش که غم ها به سر آمد
مفعــــــول مفاعیـــــــل فعـــــولن
مفعــــــول مفاعیــــــل فعـــــــولن
اردیبهشت ماه 1393
"مخلص"
باد صـــــبا زدشت گل یک گل برتر آورد
ساقی با مــــــــــرام ما آن می طاهر آورد
مطرب خوش نغمه اگر زخمه زند به تار خود
شورو شعف بپـــــا کند وجد سراسر آورد
نخل بلند و باسقی در بن شاخ ســبز خود
خوشه به خوشه گل دهد آن رطب تر آورد
گر که ز حـق طلب کند پور حسین مرتضی
ماه رجب به دامنش زیور و گوهــــــــر آورد
(ماه صفر به دامنش زیور و گوهر آورد)
دخت امام مجتبی نجل نبی مصـــــــطفی
گل پسری چو یک قمـــــر، به نام باقر آورد
خنده با صـــفا کند کودک نو رسیده اش
غـــــم بزداید از دلش هدیه ز داور آورد
"مخلص" دل خسـته اگر مدح و ثنای او کند
از ید با کفایتش درّ و جواهـــــــــــــــر آورد
تمــــام ما ســــوا نالان امشب زمین و آســــــمان لرزان امشب
به دشت کربلا از جور عـــــدوان سما و ارض بی سامان امشب
برای گفتــــــــگو با حــــــی داور یکی مانوس با قــــــــرآن امشب
به گـــــــرد مقتدا هر یار عاشق به شوق وصل در جـولان امشب
امام عارفان در جمــــع مستان به کــــــــــــوی یار خندان امشب
حسین و در مقابل فوج دشمن برایش خواهـــری حیران امشب
گلوی نارکی چون لولویی ناب چو ماه آســــــــمان تابان امشب
چمن پیرا بــــــرای قامت گل که فردا خم شود سوزان امشب
تمام عالم اندر فکر شمشاد که افتد بر زمین ویلان امشب
چو فردا دامنی آتش بگیرد زبهرش آسمان گریان امشب
زچشم "مخلص" امشب دْر ببارد که دشت کربلا افغان امشب
22 آبان 1392
"مخلص "
طرح تصویری از shiawallpapers
تو را از روح و ریحــــــــــــان آفریدند
تو را از عطر بســــــــــــــتان آفریدند
تو تنها گوهـــــری بی مثل و مانند
تو را از نور یــــــــــزدان آفریدند
تو آن نوری که از جنت درخشــــید
همانا نور قــــــــــــــرآن آفریدند
تو را از بهر بابا هـــــــــم چو مادر
گلی خوشــــبو ز رضوان آفریدند
توئی کوثر همـــــــــــان خیر کثیری
که از نســــــــلش امامان آفریدند
تو را از بهـــــــر آن پروانه ی عشق
فروزان شمع ســـــــوزان آفریدند
بزن "مخلص "تو هم بر دامنش چنگ
که بهرش بحــــــــر غفران آفریدند
پیشاپیش فرخنده میلاد حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را تبریک می گویم
الا ای فاطـــــــــــــــــــمه دخت پیمبر
خدیجه مادرت بانوی اکــــــــــــــــبر
الا ای دختر آن بهـــــــــــــــترین خلق
الا ای مهــــــــــترین زن را تو دختر
تویی هم صـــــــــــــحبت راحیل زیبا
ملائک خادمت شــــــــوی تو حیدر
تو را در آسمان ها عقد بســـــــــتند
تویی فرزند آن نیکو پیمبـــــــــــــــر
بود بابت رســـــــــولان را چو خاتم
تویی حافظ به قــــــرآن همچو مادر
تو باشی آن در خت ریشـــــــه داری
که باشد هر زمان نخــل تو مثمر
تویی از بهــــــــــــترین زن های عالم
که احـــــمد را تو باشی دخت برتر
تو دختــــــــــــر بهر آن خیر الانامی
که باشــــی کل زن ها را تو سرور
تو کشــــــتی بان آن فلک نجاتی
به آن کشتی تویی مسمار و لنگر
شفاعت را تو هم صاحــــــــب لوایی
تو باشی مادر شُــــــــــــبّیر و شَبّر
شفاعت را تو شامل کن به "مخلص"
که محتاجم به آن در روز محشــــر
فروردین ماه 1393
خورشــــــــــید عالم تاب من، ای سرور و سالار من
تا کی بمانی پشــــــــــــــــــت ابر، ای رونق بازار من
ای درد من دوری تــــــــــــــــو، ای روی تو درمان من
تا کی نبینم روی تو، ای مهــــــــــــــــــربان جانان من
در غیبتت ای نازنین,دنیـــــــا ز ظلمت قیــــــــــر گون
بغضم شکسته در گلو اشکم چو سیل از حـــد فزون
من هفــــته را طی می کنم، تا جمعه آیی بر سرم
گر جمعـــــــــه نائی بر سرم چون مرغ بی بال و پرم
یک هفته را طی می کنم، هر لحظه اش یادی کنم
شاید که این جمــــــــــــعه دگر، با دیدنت شادی کنم
در انتظارم بشـــــــــــــــــنوم، آن صوت روح افزای تو
یک جمعه از بیت الحــــــــــــــــرم، از مامن و ماوای تو
یک فرصتِ دیدار تو، تا آســـــــــــــــــــــــمان بالا برد
این "مخلص" بیچاره را، تا کهکشـــــــــــــــــان بالا برد
لایق شــــــوم من گر شبی، بر دیدنت ای مه جبین
بر خاک در گاهت بسی،صورت بســـــــــــایم بر زمین
ای با وفا رحمی نما، بیمار خود را شـــــــــــــاد کن
با یک عیادت لحظه ای او را ز غـــــــــــــــــــــم آزاد کن
توفیق اگر یارم شـــــــــــــــــــــود، رویای گلزار رخت
اشک از بصر سر می دهم، از شـــــــــوق دیدار رخت
بر چهره ات دوزم نظر کامم شــــــــود همچون شکر
با دیدن همچون گلی با چهره ای همچون قمــــــــر
سرمه کشـــــــــــم بر دیده ام با یک نظر از روی تو
روشن کنم من دیـــــده ام با صورت دل جـــوی تو
یک فرصت دیدار تو، بر مادرت زهــــــــــــــــــرا قسم
بر عرش بالایم برد، بر روز عاشـــــــــــــــــــــــورا قسم
خورشـید عالم تاب من، ای سرور و سالار من
تا کی بمانی پشــــت ابر، ای رونق بازار من
ای درد من دوری تــو، ای روی تو درمان من
تا کی نبینم روی تو، ای مهـــربان جانان من
در غیبتت ای نازنین,دنیــا ز ظلمت قیـر گون
بغضم شکسته درگلواشکم چو سیل ازحد فزون
من هفته را طی می کنم، تا جمعه آیی بر سرم
گر جمعه نائی بر سرم چون مرغ بی بال و پرم
یکهفته راطی میکنم، هرلحظه اش یادی کنم
شاید که این جمعه دگر، با دیدنت شادی کنم
در انتظارم بشـــنوم، آن صوت روح افزای تو
یک جمعه از بیت الحـرم، از مامن و ماوای تو
یک فرصتِ دیدار تو، تا آســــــمان بالا برد
این "مخلص" بیچاره را، تا کهکشـــان بالا برد
لایق شـو من گر شبی، بر دیدنت ای مه جبین
بر خاک در گاهت بسی،صورت بسایم بر زمین
ای با وفا رحمی نما، بیمار خود را شـــاد کن
با یک عیادت لحظه ای او را ز غـــم آزاد کن
توفیق اگر یارم شـــــــود، رویای گلزار رخت
اشک از بصر سر می دهم، از شوق دیدار رخت
بر چهره ات دوزم نظر کامم شود همچون شکر
بادیدن همچون گلی با چهره ای همچون قمر
سرمه کشــم بر دیده ام با یک نظر از روی تو
روشن کنم من دیده ام با صورت دل جوی تو
یک فرصت دیدار تو، بر مادرت زهــرا قسم
بر عرش بالایم برد، بر روز عاشـــــورا قسم
دی ماه 1392
با صـــــــــــــدقِ ایمان با صفا می گویم از ژرفای جان
با ضرس قاطع بی امان دارم شــــــــــــعاری بر زبان
لی خَمســـــــــــــــةٌ اُطفی بهم حرّ الجحیم الحاطمة
المصـــــــــــــــطفی و المرتضی و ابناهما و الفاطمة
ای جان من ای جان من ای جان و ای جانان من (2)
جانم بیا با ما بگو با شــــــــــــــــــــوق و با رغبت بگو
با صـــــــوت زیبا هم بگو بی ترس و بی خجلت بگو
لی خَمســـــــــــــــةٌ اُطفی بهم حرّ الجحیم الحاطمة
المصـــــــــــــــطفی و المرتضی و ابناهما و الفاطمة
ای جان من ای جان من ای جان و ای جانان من (2)
از بهر خوشـــــــــــــــنودی او، فرمان ز حیدرم میبرم
لی خَمســـــــــــــــةٌ اُطفی بهم حرّ الجحیم الحاطمة
المصـــــــــــــــطفی و المرتضی و ابناهما و الفاطمة
ای جان من ای جان من ای جان و ای جانان من (2)
هم با حســـــــــن هم با حسین با ذکرمادر مادرم
لی خَمســـــــــــــــةٌ اُطفی بهم حرّ الجحیم الحاطمة
المصـــــــــــــــطفی و المرتضی و ابناهما و الفاطمة
ای جان من ای جان من ای جان و ای جانان من (2)
با ذکر حیدر حیدرم با شور صـــــــــــــــــــــفدر در سرم
با حب زهـــــــــــــــــرا و علی من جرعه نوش کوثرم
لی خَمســـــــــــــــةٌ اُطفی بهم حرّ الجحیم الحاطمة
المصـــــــــــــــطفی و المرتضی و ابناهما و الفاطمة
ای جان من ای جان من ای جان و ای جانان من (2)
از دشمنش دل خســـــته ام از غیر او بگسسته ام
لی خَمســـــــــــــــةٌ اُطفی بهم حرّ الجحیم الحاطمة
المصـــــــــــــــطفی و المرتضی و ابناهما و الفاطمة
ای جان من ای جان من ای جان و ای جانان من (2)
هرگز مبرٌم من ز این اهل کســـــــــــــــــا تا زنده ام
لی خَمســـــــــــــــةٌ اُطفی بهم حرّ الجحیم الحاطمة
المصـــــــــــــــطفی و المرتضی و ابناهما و الفاطمة
ای جان من ای جان من ای جان و ای جانان من (2)
دوم دیماه 1392
تصویر از سید علی عصاران
بوی مشک آید ز آن ســــوی وطن
هم چو عطر از ناف آهــــــوی ختن
بـــــــــوی گل آید ز فردوس برین
بــــــوی عنبر از ریاحین وچـــــمن
روح و ریحان باشـد از کوی بهشت
کــو به خاطر آورد یاس و ســمن
این شمیم آیـــــــــد ز درگاه رضا
ابن موسی، بوالحســـن وجه حسن
زائران رامی کند غـــــرق ســــرور
می کـــــــــــند آزاد از درد ومحن
خیل مشتاقان ز اکناف جهــــــــان
جذب الطافـش به هر وقت و زمن
کس نـــــدارد خوف از رنج ســفر
خار راهش هـــــم چو دیبا و پرن
هر که نایل شد به دیــدار رضا
می بــــرد فیض از خدای ذومنن
آن که می آیــــــد به در بار رضا
نی به زور و نی به زنجیر و رسن
شوق دیـــدارش بســــان کهربا
میکشد هم قلب و هم جا ن را و تن
چون که شیعه مهر او دارد به دل
هــــر کجا باشد شود ویس قرن
لطف بی پایان این شاه رئـــــــوف
می نماید بر طرف حـــزن و محن
عیسوی دم نفس قدسی رضــا
هم به جان درمان و هم بهر بدن
در پناهش ملک ایــــــران بزرگ
در حصاری بوده از شــــر و فـتن
صحن گوهرشــاد ورضوان رضا
می زند پهـــــلوبه جنات عــدن
می کنـــد تعظـیم خورشید سما
بر خراســان تاج زیبــــــــای وطن
چون که دربارش بود عرش خدا
می شوی جذبش به الطاف حسن
وصف این مولای با لطف وصفــــا
می نگنجد در کلام و در ســــخن
خوش بود هنگام آغاز بهــــــــــار
زائرش باشی به نــــــــوروز کهن
شــــــــعر مخلص از عنایات رضا
می رباید دل ز جمع و انجـــــمن
فاعــــلاتن فاعـــــلاتن فاعــــــلن
فاعــــلاتن فاعـــــلاتن فاعـــــلن
شهریور 1392
ذی القعده 1434
تصویر از سید علی شیبائی
زهرا که سرشتش بود از سوی بهشت
خاتم زشمیمش شنود بوی بهشت
جز او که بــــود سید یه ی هر دو جهان
محبوبه حق فاطـــمه بانوی بهشت
11 اردیبهشت 1392
روز میلاد سیده زنان عالمین
کعبه مصراعی ز بیتی با صفاست با علی این بیت بیتی جانفـزاست
کعبه باشد چون صدف گوهر علی این صدف را لولوئی لا لا سزاست
اسفند 1391
بر جمــــال ورخ زیبای محمد صـلوات
بر کمال و مه بی تای محمد صلوات
تا که فیض ازلی شامل حالت بشود
برخصال وقد رعنــــــای محمد صلوات
اردیبهشت 1391
طرح تصویری از قربانی
خشنود نما پیمـــــــــبـر والا را زهرا و علی دو لو لوی لالارا
با یک صلوات محکم و روح افزا خاموش نـما تو آتش فردا را
مفعول مفـــاعلن مفــــــاعیلن مفعول مفـــاعلن مفــاعیلن
اول ربیع الاول
۹۱/۱۰/۲۴
ماه شعبان شد صفا آورده است
بــوی عنبربا صبـــــا آورده است
غنچه ای بر شاخ طوبی چون حسین
بــر بشر نــــور الهدا آورده است
دخت ختـــم الانبیا زهــــرا بتول
درد منـــدان را دوا آورده است
مـــرتضی دامـــاد پیغمبر کنـــون
ما ســـوی را رهنمـــا آورده است
ماه شعبان است و دل ها پر سرور
بیت زهـــرا،بیت مولا غـــرق نور
,******
ماه شعبان یک قمر آورده است
شیـــر حق زیبا گهر آورده است
مام او ام البنین آن شیــــر زن
مرتضی را شیر نر آورده است
او بود عباس و بو الفضل رشید
با خودش او کروفر آورده است
او بــود یاور به مولایش حسین
با وجودش او ظفر آورده است
ماه شعبان است و دل ها پر سرور
بیت زهـــرا،بیت مولا غـــرق نور
******
ماه شعبان است و سجـــاد آمده
رهبـــری بر جمــع عبــــاد آمده
یک کتـــابی دارد او مثل زبــــور
مومنــــان را بحر ارشــــاد آمده
حافظی بر دین حق بعد از حسین
تا زداید کفـــر و الحـــاد آمــــده
دخت شـــاهنشاه ایران را پســـر
چون گل احمـــر به شمشاد آمده
ماه شعبان است و دل ها پر سرور
بیت زهـــرا ،ببت مولا غـــرق نور
******
ماه شعبـــان است و اکبـــر آمده
خّلق.و خویی چون پیامبـــر آمده
پـــور لیـــلی شبه پیغمبــــر علی
بر جــوانان اسوه ، رهبــــر آمده
ظهر عاشـــورا چو می گوید اذان
گوئییـــا جـــدش پیمبـــرآمده
نو گلی چون لاله بر دست حسین
لاله ای خوشــــرنگ و پرپر آمــده
ماه شعبان است و دل ها پر سرور
بیت زهـــرا ،ببت مولا غـــرق نور
******
نرگس اینک گل پسر آورده است
از یم ایمــــان گهــــر آورده است
بر رخ عالــم شعف شـــــد آشکار
چون که زهــــرایک قمـــراست
زاد روز مهــــدی صاحب زمــــان
باغ ایمـــان را ثمـــر آورده است
یوسف زهـــرا که آمـــد بر زمین
بی پناهـــان را پدر آورده است
ماه شعبان است و دل ها پر سرور
بیت زهـــرا ،ببت مولا غـــرق نور
******
فتح الله آقاخانی(مخلص)
در وصف مولود کعبه مولی الموحدین، ساقی کوثر
، علی بن ابیطالب علیه السلام بمناسبت سیزدهم
رجب، میلاد مسعود ایشان اشعار ذیل را تقدیم
میدارم؛ امیدوارم مورد عنایت الهی، حضرت
علی(ع)،حضرت ابیطالب و مادر ایشان حضرت
فاطمه بنت اسد واقع شود:
از روز ازل تا به ابد نیســـت به دنیا
هم رتبه و هم شـــــان علی آن شه والا
بر تارک عالم بدرخشــید چو خورشید
تاریخ ندیدَه ست بســـــــانش یل دانا
تفسیر نمی شد لغتی همچو شــــجاعت
گر نامده بُدْ شیر خــــدا حضرت مولا
او یار پیمبر بُدُ و غمخوار رســــــــالت
کو جان عزیزش به کَفَشْ بـوده به هرجا
از نور وجودش همه عالم شــده پر نور
از جام وجودش همه، ســرمست ز صهبا
از نسـل بنی هاشم و سر فصل امامت
شدنَفْسِ پیمبر علی آن قامع اعدا
از مادر و از باب برد ارث ز هاشـــــــــم
ضرغام صفت، شیر خدا زاهـــــدِ شبها
در ماه فروزان به جـهان دیده گشودست
آن نادره فرزنــــــــــــــدِ ابیطالب و بطحا
در ماه رجب طلعت ســــعدش به در آمد
حیرت زده شد عقـــل، از این طلعت زیبا
قنداق نکرده ست چو او قابله دهـر
بعد از قد رعــــــــنای محمـد گل طاها
در بیت خدا آن حرم امــــــــــن الهی
جز بنت اســـــد فاطمه ناورده پسر را
از شدت شادی و مباهات بســـــایید
هاشم سر فخرش به سماوات و ثریا
آمد چو برون حیــــــدر کرار ز آن بیت
غوغا و غریوی شــــده برپای ز عنقا
آن کودک زیبا و مطهر هــمه بردند
بر روی سر دست چه زیبا و چه رعنا
دردانه چو از کعبه برون آمد و تابید
از جَیْب فلک آمده بیـــرون ید بیضا
مخلص که نداردزخودش راحله ای چند
این شعر سروده ست برد بر سر عقبی
تقدیم کند سوی علی، قاسـم رضوان
تا اخـــــــذ نماید ز یدش جنت اعلی
مفعــول مفاعیـــل مفاعیــل فعـــولن
مفعـــول مفاعیـل مفاعیــل فعــــولن
فتح الله آقاخانی (مخلص) - اصـفهان -
رجب المـــرجب 1433 خـردادماه 1391
ماه خوبان ماه شعـــــــــــبان میرسد
موسم گل های بســتان میرسد
شاخ طوبی سر زد از خلـــــــــد برین
مژده اینک ماه غفـــــران میرسد
مولد بوالفضل و ســجاد و حسین
یاورانی بهــــــــــر قرآن میرسد
زادروز مهـــــــــــدی صاحب زمان
سروری براهــــــل ایمان میرسد
تا که آن طاووس جــــــــنت زاده شد
بانگ تکبیر از گلســــــتان میرسد
نوگل زیبا به نرگس بر شـــکفت
بوی عنبــــــر از بهاران میرسد
زین گل نرگـــس بود شاد عسکری
حجت حــــــــق ماه تابان میرسد
طالع بدر الدجــا ، شمس الضحاست
نجم ثاقب نور افشـــــــان میرسد
ای عزیز آماده باش و منتــــــــــــــظر
آن مه پنهان به کنـــــعان میرسد
چون که مهدی برکشــــد از رخ نقاب
نابسامانی به سامان میرسد
تا که مــــولایم کند پا در رکاب
کجروی ها هم به پایان میرسد
"مخلصا" غمگــــــــن مباش و نا امید
یوسف زهـــــــــرا نمایان میرسد
فاعـــــــلاتن فاعـــــــلاتن فاعـــــــلن
فاعــــلاتن فاعـــــلاتن فاعــــــلن
هنگام درود است بیا تا بفرستیــــــم
تقدیم به طاها و به صادق بفرستیــم
یک دسته گل از روضه رضوان بهشتی
صلوات به آن سید بطحــــــابفرستیم
***************
هنگام درود است بیـــــــا تا بفرستیم
تقدیم به محمــــود و به طاها بفرستیم
یک دسته گل از روضه رضوان بهشتی
صلوات به آن سید بطحــــــــابفرستیم
بر ختم رســـل سید و سالار دو گیتی
صلوات بـــه آن لـولـوی لالا بفرستیم
بر دئب مـــلائک سخن و گفـــته دادار
صلوات جلی بر مـــــــه بی تا بفرستیم
برآن که سفر کرد به معـــــــراج الهی
صلوات خــدا بــر رخ زیبــــابفرستیم
مخلص تو بیا نیز به آن حسن وملاحت
صلوات به صوتی خوش و غـرا بفرستیم
****زیارت ثامن الحجج علیه السلام****
دعوتم کردی رضـــــــــــــــاجان آمدم
با قدم نی بلکــــــه با جان آمــــــــــدم
با هزارن شـــــوق و مـــــــــیل و آرزو
تا بگیرم فیض و غفــــــران آمــــــدم
از وطن تــا تــوس و مشهد بی امـــــان
بهــــر پابوسی جــــــــــانان آمــــــدم
ای بســا مــردم که یک حج می روند
من به یـک باره هــــزاران آمــــــدم
من به امیدی که در هنگام خــــــوف
تو بگـــیری دست یاران آمــــــــدم
ســـــــــــاده نبود نیل بر فردوس حق
من بدین سامان به رضـوان آمــــــدم
بهـــر خوشنودی فرزندت جــــــــواد(ع)
من به رغبت تا خراســـــان آمــــــدم
سر چه دارد ارزشــــــــی در راه تو
تا که قربانت کنم جــــــــان آمــــدم
باره ها مشمـــول لطفت گشـــــته ام
این سفر با عزم چنـــــــدان آمـــدم
شعر مخلص شعر ساده با صفاست
تا دهی آن رفد* شــایان آمـــــدم
فا عــــلاتن فاعـــــلاتن فاعــــــــــلن
فا عــــلاتن فاعـــــلاتن فاعــــــــــلن
مهر 1382
*رفد : جایزه