سوسن و سرو و صنوبر خنده ای مستانه زد
غنچه ها بر ســقف عالم خیمه ای شاهانه زد
باغ و بستان رونقی هم چون ارم بر خود بدید
برق شادی بر رخ شمـع و گل و پروانه زد
چرخ گردون شادمان است و فلک هم بی قــرار
بهر اجلال نزولی، شانه بر کاشانه زد
باز شد ابواب رحمت رخ نمود ابن الرضا
عاقبت آمــد جواد و رد بر افسانه زد
غم برفت از چهره ی شمس الشموس مهربان
تا که مولودی مبارک حلقـــــــــــه بر آن خانه زد
مادری هم چون سبیکه صاحب فضــــل و کمال
بر رخ فرزند خود بس بوســـــــــــه ای جانانه زد
"مخلص" از شوق و شعف، مـدح و ثنای اونمو
ای بســـــــــــــا از پرتو جودش بسی پیمانه زد