جمعه عید است و خدا لطف فراوان دارد
شب و روزش ز فضائل یم جوشان دارد
حرمتش دار و مکن غفلت از این لیل و نهار
که به دامان خودش فیض دو چندان دارد
جمعه عید است به پیغمبر و بر امت او
رحمت حق به شبش حالت ریزان دارد
عید اگر هست برو سوی خداوند کریم
چونکه فضل و کرمش شوق خروشان دارد
مخلص مذنب محزون سحرش قدر بدان
که در آن بخشش حق نور فروزان دارد
جمعه ی نصر بشد شور قیامت بر پا
روز آدینه بشد عید و مصلی زیبا
جمع عشاق وطن همچو ید واحده شد
خیره شد چشم جهان بر رخ دریای وفا
حلقه شد ملت ایران همه اطراف ولی
شوق دیدار ولی کرد چنین حال و هوا
رهبر آن عالم فرزانه و آماده رزم
شدبه محراب و به منبرسخنش بود رسا
سورة النصر تداعی شد ازین فوج عظیم
جای صد حمد خدا دارد و صدشکرو ثنا
شده مسروروغزلخوان وبسی خرم و شاد
مخلص از رویت این حادثه ی بی همتا
ای ملت ایران به گمانم سرکاریم
باید که گل غم به روی دل بنگاریم
هر دم خبر از قصه پر غصه بیاید
باید به دل باغ وطن گریه بکاریم
بر عرشه قدرت کس و ناکس بگمارند
باید ز غمش از ته دل آه بر آریم
کم رنگ شده تاج کرامت ز سر زن
بر این غم عظما همگی زار و نزاریم
اکنون سخن از بخشش آشوبگرانست
بر خون شهیدان همگی اشک بباریم
این قصه درازست ای مخلص دلخون
بس کن سخن خود که چو حلاج به داریم
فتحالله آقاخانی ( مخلص) شهریور 1403
افسوس که آن سبز قبا از کف ما رفت
وان سرو سهی همچو صبا از کف مارفت
آن سید جمهور که بد یاور رهبر
شد پرپر و شد پیش خدا از کف ما رفت
آن خادم دربار رضا، خادم ملت
در آن شب تاریک بلا از کف ما رفت
در آتش و درآهن و در فوج درختان
بگشود پر آن مرغ هما از کف ما رفت
آن عامل آرامش این ملت مظلوم
صد حیف که با حرف جفا از کف ما رفت
آینده به چشمان خرد تیره و تار است
ای وا اسفا برگ و نوا از کف ما رفت
ای وای بشد خوان وطن طعمه ی اشرار
با دون صفتان باغ صفا از کف ما رفت
ارزش شده بی ارزش و حاکم شده محکوم
اندوه که فرمان خدا از کف ما رفت
محزون بود این مخلص دلگیر و خورد غم
چون حاصل خون شهدا از کف ما رفت
فتحالله آقاخانی (مخلص)تیر۱۴۰۳
جمعه با شور و نوا مردان ، به میدان میروند
تا شود خصم زبون لرزان، دوچندان می روند
تا بریزد رای خود ملت به انــــدر پای عشق
همچو مجنون سوی لیلی پای کوبان می روند
گوش بر فرمان رهبر ملت ایران زمین
با قدم نی بلکه با ایمان و با جان می روند
تا شـــود روح خـــدا مسرور از آحـــاد مـا
یک به یک از بهر بیعت با شهیـدان می روند
بهر شادیِّ دل ســـردار دلـــها بی امـــــان
فوج مردم همچو یک موج خروشان می روند
با سر انگشت اشــارت پای هر یک برگ رای
مفسدین و دشمنان غمگین و گریان می روند
رو به صندوق امــانت هــا همه ایرانیـــان
همچو مردان خدا با عزم و ایمــان می روند
خیل مشتاقان مهدی چون کبــوترهای نور
پرگشوده صف به صف برعهدوپیمان می روند
تا شــود راه رئیسی با دوام و استـــوار
تا کند ملت مصون از فتنه ایران ، می روند
می گزیند یک نفر همچون رئیسی ی شهید
تا شود مسرور آن پیر جماران می روند
مخلص و جمـع رفیقــان جملگی با اشتیاق
تانشاندشهدشادی برلب عشاق خندان میروند
تا قدم در مشهد شاه خراسان می نهم
گوئیا پا در بهشت و باغ رضوان می نهم
تابگیرم فیض کامل از یدشمس الشموس
دیده بر الطاف آن مهر فروزان می نهم
می روم درگوشهای از آن سرای باصفا
سر به دوش رافت مولا رضا جان می نهم
می نشینم در صفوف زائران وقت نماز
سر به در گاه خداآن جان جانان می نهم
چون غریبان و فقیران می نهم پادرحرم
سر به دیوار حرم با حال گریان می نهم
مخلصم کاندر طوافٍ مضجع و کوی رضا
حالیا پا در منا و مشعر و حجٍ فقیران می نهم
نهم ذیقعده
1403/2/29
فتحالله آقاخانی (مخلص)
ای که درخانه خورشید تو مأوا داری
اندر آن روضه رضوان رضا جا داری
شده توفیق بسی یاورت ای ساکن طوس
که به طوف حرمش مامن و سکنا داری
غزه شددریای خون ای حجت داور بیا
بهر نابودی صهیون خصم غارتگر بیا
قوم صهیون بادلی پرکینه خون ریزی کند
یابن زهرا مثل حیدر بر در خیبر بیا
دادمظلومان بگیر از این حرامیهای پست
بهر پیروزی الاقصی بی یاور بیا
کودکان در غزه چون برگ خزان پرپر شدند
بهر خونخواهی بیاداصغر و اکبر بیا
دائما آتش بباردخصم صهیون دغا
بهر اضمحلال آن بی کیش ویرانگر بیا
قتل عام از حد گذشت و خانه ها ویران شدند
تا نباشدهرگزاین اخبار زجرآور بیا
از عرب ها هم ندا هرگز نمی آید برون
بهر پیروزی آن مستضعفان آخر بیا
حالیا اقصی نمی بیند به خود شور نماز
تا شود بر پا درآن ذکر وثنا دیگر بیا
از غم این ماجرا مخلص ندارد دلخوشی
از برای فتح خیبر همچنان حیدر بیا
هر دختری که دختر مولا نمی شود
هر دختری که نایب زهرا نمی شود
نامش نهاد زینب آن ذات کبریا
جز اوکسی که زینت بابا نمی شود
بعد از طلوع شمس به بالای نیزه ها
چون او کسی اسیر بلا یا نمی شود
آری در امتحان مصائب به کربلا
جز او کسی که نمره ی اعلا نمی شود
در تل اضطراب بجز دخت مرتضی
جانسوز جان زاده ی زهرا نمی شود
مویش سپید گشت وقدش چون هلال ماه
پژمرد آن گل و دگر انشا نمی شود
پروانه ها بُدند به دورش در این سفر
اکنون جز او یکه و تنها نمی شود
مخلص شنیده ای تو فقط شمه ای از او
این را بدان که گلشنش دگر احیا نمی شود
رمضان نیمه شد وشور و غریوی برپاست
شور و شادی به دل حضرت مادر زهراست
روی دستان پیمبر گل بستان علیست
که ز عطرش همه عالم چو بهشت اعلاست
شادی و هلهله در ارض و سما پیچیده
بوی خوشبوی حسن روی پر باد صباست
آمد امروز به دنیا شه با فضل و کرم
دست عالم به سوی شاه کرامت بالاست
در و دیوار مدینه شده بس نورانی
چو مزین به قدوم حسن آل عباست
سحرٍ امشبٍ ماهٍ رمضان شور و نوایی دارد
چون دعای سحری همره صوتی زیباست
می زند دست توسل به ردایش مخلص
چون که او درگه بخشایش آل طاهاست
پانزده رمضان فروردین۱۴۰۲
فتحالله آقاخانی مخلص
بهـــار آمد به همــــراه بهار دیگری امسال
فـــزون شد باده رندان ز خــم پرتری امسال
مطابق شـــد بهــاران با بهــار خواندن قرآن
که شوید زنگ دل مانند ماهر زرگــری امسال
یکی باشد نشـــور گل دگر باشــد حیات دل
که لازم شـد دهم سر من سرود نوتری امسال
مضــاعف گویمت تبریک ای جان و عزیز من
قرین باشـــد بهـــارت با نعیم بهتری امسال
خـــداوندا مقـرر کن ظهـــور مهدی زهـــرا
که باشد بر همه حال و هــوای برتری امسال
ببـــر مخلص جبین بر تربت آن زاده زهـــرا
که باشدمعنویت همرهت چون کوثری امسال
یک قمــر در باغ طاهـــا پا نهـــاد
آفتاب از حسن روبش گشته شاد
شکر بی حد می کند هر دم رئوف
تا که می بیند گلش را در مهــاد
می گشاید بال شکرش را مدام
چون امامت گشته از او امتداد
تا سحــر گهــواره جنباند رضا
چشم خود را بر ندارد از جواد
مام او ریحانه در وجد و سرور
بوسه می بارد به دستان فواد
او بـــود ابن الرضا دریای علم
در طفولیت سرآمد بود و راد
خصم دون دیگرندارد دلخوشی
چونکه امیالش شده مقهور باد
کوبه را مخلص نگوید بعد ازین
بر دری دیگر بجز باب المراد
ماه خوبان ماه شعـــــــــــبان میرسد
موسم گل های بســتان میرسد
شاخ طوبی سر زد از خلـــــــــد برین
مژده اینک ماه غفـــــران میرسد
مولد بوالفضل و ســجاد و حسین
یاورانی بهــــــــــر قرآن میرسد
زادروز مهـــــــــــدی صاحب زمان
سروری براهــــــل ایمان میرسد
تا که آن طاووس جــــــــنت زاده شد
بانگ تکبیر از گلســــــتان میرسد
نوگل زیبا به نرگس بر شـــکفت
بوی عنبــــــر از بهاران میرسد
زین گل نرگـــس بود شاد عسکری
حجت حــــــــق ماه تابان میرسد
طالع بدر الدجــا ، شمس الضحاست
نجم ثاقب نور افشـــــــان میرسد
ای عزیز آماده باش و منتــــــــــــــظر
آن مه پنهان به کنـــــعان میرسد
چون که مهدی برکشــــد از رخ نقاب
نابسامانی به سامان میرسد
تا که مــــولایم کند پا در رکاب
کجروی ها هم به پایان میرسد
"مخلصا" غمگــــــــن مباش و نا امید
یوسف زهـــــــــرا نمایان میرسد
فاعـــــــلاتن فاعـــــــلاتن فاعـــــــلن
فاعــــلاتن فاعـــــلاتن فاعــــــلن
ماه شعبان شد صفا آورده است
بــوی عنبربا صبـــــا آورده است
غنچه ای بر شاخ طوبی چون حسین
بــر بشر نــــور الهدا آورده است
دخت ختـــم الانبیا زهــــرا بتول
درد منـــدان را دوا آورده است
مـــرتضی دامـــاد پیغمبر کنـــون
ما ســـوی را رهنمـــا آورده است
ماه شعبان است و دل ها پر سرور
بیت زهـــرا،بیت مولا غـــرق نور
,******
ماه شعبان یک قمر آورده است
شیـــر حق زیبا گهر آورده است
مام او ام البنین آن شیــــر زن
مرتضی را شیر نر آورده است
او بود عباس و بو الفضل رشید
با خودش او کروفر آورده است
او بــود یاور به مولایش حسین
با وجودش او ظفر آورده است
ماه شعبان است و دل ها پر سرور
بیت زهـــرا،بیت مولا غـــرق نور
******
ماه شعبان است و سجـــاد آمده
رهبـــری بر جمــع عبــــاد آمده
یک کتـــابی دارد او مثل زبــــور
مومنــــان را بحر ارشــــاد آمده
حافظی بر دین حق بعد از حسین
تا زداید کفـــر و الحـــاد آمــــده
دخت شـــاهنشاه ایران را پســـر
چون گل احمـــر به شمشاد آمده
ماه شعبان است و دل ها پر سرور
بیت زهـــرا ،ببت مولا غـــرق نور
******
ماه شعبـــان است و اکبـــر آمده
خّلق.و خویی چون پیامبـــر آمده
پـــور لیـــلی شبه پیغمبــــر علی
بر جــوانان اسوه ، رهبــــر آمده
ظهر عاشـــورا چو می گوید اذان
گوئییـــا جـــدش پیمبـــرآمده
نو گلی چون لاله بر دست حسین
لاله ای خوشــــرنگ و پرپر آمــده
ماه شعبان است و دل ها پر سرور
بیت زهـــرا ،ببت مولا غـــرق نور
******
نرگس اینک گل پسر آورده است
از یم ایمــــان گهــــر آورده است
بر رخ عالــم شعف شـــــد آشکار
چون که زهــــرایک قمـــراست
زاد روز مهــــدی صاحب زمــــان
باغ ایمـــان را ثمـــر آورده است
یوسف زهـــرا که آمـــد بر زمین
بی پناهـــان را پدر آورده است
ماه شعبان است و دل ها پر سرور
بیت زهـــرا ،ببت مولا غـــرق نور
******
فتح الله آقاخانی(مخلص)
در فراق روی خورشیدم چو ماه
در محاق و روزگارم شد سیاه
کی شود رؤیت کنم آن شمس را
تا بشویم گرد غم با یک نگاه
گر تو باشی این جهان گردد چو بدر
شام تیره هــم ز انــوارت پگاه
با ظهورت عـدل و داد آید ببـار
می رود کفر و ستم در قعر چاه
مخلص اندر سایه ات اندر رفاه
پر تــو مهـــرت فروزد بزمـگاه
جبهه سایم بر زمین زین موهبت
چونکه یزدان کرده بازم مرحمت
شکر ایــزد از زبان ســاری کنم
درّ شــوقم از بصر جـــاری کنم
بار الهــا داده ای نعمت به ما
هم محمد هم علی کردی عطا
آن یکی باشد به نام مصطفی
وان دگر هم نام مــولا مرتضی
اولین خــرداد این قرن جدید
گشته سنبل ها به بستانم پدید
هشت وچار ازماه خرداد از بهار
شد شکوفا غنچه های گلعــذار
هم پدر، هم مام این گل های نور
بی امان هستند در وجد و سرور
کام ما از شهد شادی چون عسل
و جد ما از روی گل ها بی بـدل
قــرة العینند این هــر دو پسر
شاخ شمشاد اند و زینت بـر پدر
مهر بانا ای خــداوند ای کریم
حفظ کن گلهای ما را ای رحیم
قلبشان پرکن ز عشق مصطفی
جـا نشان مملو حب مرتضی
شکر بیچون می کنم چندین وچند
می کنم بر مجمرم عود و سپند
تا که باشد عمرشان سبز و بلند
تا نگه دارد خداشان از گــزند
بیت مخلص شد مزین زین دو زین
برق شادی شد هویـــدا از دو عین
دوازدهم خرداد ۱۴۰۱ دوم ذیقعده۱۴۴۳
روز تولد دو نورچشمان عزیزم آقایان
محمد و علی آقاخانی فرزندان
آقا مهدی و زهرا سادات خانم مرتضوی
حفظهم الله جمیعا
عکس از تبیان
فرمود پیمبر که بر این امت یکتا
مائیم پدر هم من و هم حیدر والا
در لوحه ی اعمال به اندر صف محشر
قبل از همه بینند درآن حب علی را
خالی بود ار نامه اعمال ازا ین عشق
در کنج بهشتش نشود مسکن و ماوا
بر دوش علی در دو جهان هست لوایم
یعنی به بشر اوست فقط رهبر و مولا
مخلص به دلت تاب همی نور ولایش
تا اوج بگیری تو بر آن عالم بالا
عکس از تبیان
عجب مجلسی دارد این مردم بی پناه
که هر دم کند بخت و اقبال ملت تباه
یکی داد می زد که دیگر نباید بخفت
ولی این جماعت کند روز کشور سیاه
کند شنبه را چون یهودان فشل
که اندازد از رونق این بزمگاه
عید ماه رمضان ناز مکن عشوه نیا
ز آتش شوق وصالت چو نی ام زود بیا
ای کمان ابروی اعماق افق ها های غروب
بر دل خسته این عاشق خود رحم نما
از پس پرده بی مهری و قهر ای مه من
شو برون و بده بر بزم بسی شور و نوا
مخلص از شوق وصال تو شده لحظه شمار
شادمانش کن و دیگر مکن این جور و جفا
فتحالله آقاخانی
رمضان۱۴۴۳
بباید منتظر آماده باشد
نگاهش دائما بر جاده باشد
چو شمعی جمع را روشن نماید
به نورش دشت را گلشن نماید
چو باران روی گلها را ببوسد
غبار از عمق دل ها را بشوید
چو مهر مهربان دائم دهد نور
زند بر عالم و آدم دو صد شور
چو شب ساتر، بپوشد قبه رفتار
بپوشد عیب انسان خطاکار
بود هم خلق و هم خویش زبان زد
درخشد بین مردم چون زبرجد
به هنگام غضب چون کوه محکم
جوانمرد است با افکار ملجم
بود آرام با مردم همچو دریا
نباشد مضطرب اندر بلایا
خروشان بوده باشد همچو یک رود
دهد هر دم به دست مردمان سود
دمادم چشم مخلص سوی راهست
دلش در حسرت نیمه نگاهست
امسال که آغـــاز شده با مه شعبان
دارد به سرش خاتمی از لعل بدخشان
گردیده مزین دو برش با گل نرگس
یعنی که گلستان بشود خار مغیلان
امیـــد نمــودار بشـــد بر رخ یاران
گویی که ز مغرب برسد خسرو امکان
پیر خردم کرد به انگشت اشـــارت
دیگر تو مخور غم که رسد یوسف کنعان
سالی بود امسال پر از نعمت و شادی
آید به جهان عدل و مساوات به ایران
از حق تو طلب کن که تو باشی و ببینی
ای مخلص مشتاق تو هم جلوه جانان
ساعت یک بامداد۱۴۰۰/۱/۱
فتح الله آقاخانی
(مخلص)
به ملکِ ایران زمین،گشته بحق ناخدا
خادِمِ کــوی رضــا ، سیدِ بی ادعـــا
کشورِشاهِ رئوف ,میهنِ صاحب زمان
شود چو خـلدِ برین،به همتُ اتقـیا
مرغِ هما آمده ،نشسته بر دوش او
تا که شودکشورش،زجوروغم هاجدا
پور امام و رسول،رئیس مردم شده
تا که بشدت زنــد،بر دهــن اشقیا
دست به زانو برد،به ذکـر مولا علی
برون کند کشورش ،ز فاقه و قهقرا
مخلص ازاین اتفاق،به وجدوذوق آمده
چون که شکوفا شود،میهن و ایران ما
فتح الله آقاخانی(مخلص)
خادم کوی رضا،رئیس این خانه شد
بر دل ایران زمین،شعف به آدینه شد
حضور هر مرد و زن،به صحنه و کار زار
موجب رنج و غمٍ دشمن و بیگانه شد
کشور شاه رئوف،میهن صاحب زمان
به یمن برنامه اش،کشور یکدانه شد
مرغ هما آمده،نشسته بر دوش ما
کشور ایران زمین،در مثل افسانه شد
چونکه بود با علی،بهر سعادت کنون
ملت ایران زمین،عاقل و فرزانه شد
مخلص از این رهگذر،به وجد و شور آمده
چون که بر و بوم او ،کشور جانانه شد
جمعه با شور و نوا مردان ، به میدان میروند
تا شود خصم زبون لرزان، دوچندان می روند
تا بریزد رای خود ملت به انــــدر پای عشق
همچو مجنون سوی لیلی پای کوبان می روند
گوش بر فرمان رهبر ملت ایران زمین
با قدم نی بلکه با ایمان و با جان می روند
تا شـــود روح خـــدا مسرور از آحـــاد مـا
یک به یک از بهر بیعت با شهیـدان می روند
بهر شادیِّ دل ســـردار دلـــها بی امـــــان
فوج مردم همچو یک موج خروشان می روند
با سر انگشت اشــارت پای هر یک برگ رای
مفسدین و دشمنان غمگین و گریان می روند
رو به صندوق امــانت هــا همه ایرانیـــان
همچو مردان خدا با عزم و ایمــان می روند
خیل مشتاقان مهدی چون کبــوترهای نور
پرگشوده صف به صف برعهدوپیمان میروند
مخلص و جمـع رفیقــان جملگی با اشتیاق
تانشاندشهدشادی برلب عشاق خندان میروند
عیــد رمضان آمــــد و میخــــانه ورافتاد
ســر مستی عشاق به وقت دگـــــر افتاد
ایکاش که من باشــــم و گوینـــد دوباره
*عشق و طرب و باده به وقت سحر افتاد*
گر بسته شد این در به روی باده گساران
شاید که به گلــزار بهشتم گــذر افتـــاد
فرقی نکند گلشن و این بزم و ضیــافت
*باری مگرت بــر رخ جانـان نـظر افتاد*
بگذشت دگـر مخلص بیــدار ز هـر چیز
تا نقش رخ یـــــار به روی بصـــر افتـاد
پیامبر اکرم-صلی الله علیه و اله وسلم
«اللهمَّ لَا تَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهدِ مِنْ صیَامِنَا إیَّاهُ
فَاِنْ جَعَلْتَهُ فَاجْعَلْنِی مَرحُوماً وَ لَا تَجْعَلْنِی
مَحْرُوماً»
مصرع چهارم از امام خمینی
مصرع هشتم از سعدی غزل ۵۲۷
عن أبی عبد الله علیه السلام أنه قال: من أعطی ثلاثة لم یحرم ثلاثة: من أعطی الدعاء أعطی الإجابة، ومن أعطی الشکر أعطی الزیادة، ومن أعطی التوکل أعطی الکفایة، فان الله عز وجل یقول فی کتابه: " ومن یتوکل على الله فهو حسبه " (1) ویقول: " لئن شکرتم لأزیدنکم " (2) ویقول: " ادعونی أستجب لکم " (3).
گرگه توفیق دعـــا یار وفـــا دار تو شد
قلب تو سوی خدا رفت و دعا کار تو شد
باب رحمت بود این در که گشودند به تو
برو خوش باش که لبیک خـدا یار نوشد
مخلص فروردین ۹ ۹
امسال که آغـــاز شده با مه شعبان
دارد به سرش خاتمی از لعل بدخشان
گردیده مزین دو برش با گل نرگس
یعنی که گلستان بشود خار مغیلان
امیـــد نمــودار بشـــد بر رخ یاران
گویی که ز مغرب برسد خسرو امکان
پیر خردم کرد به انگشت اشـــارت
دیگر تو مخور غم که رسد یوسف کنعان
سالی بود امسال پر از نعمت و شادی
آید به جهان عدل و مساوات به ایران
از حق بطلب تا کـــه بمــــانی و ببینی
ای مخلص مشتاق تو هم جلوه جانان
ساعت یک بامداد۱۴۰۰/۱/۱
فتح الله آقاخانی
(مخلص)
به جگر گوشه ی پیغمبر اسلام، سلام
به رضا شمس ضحا هردم و هرگام، سلام
به غریب الغربا آن شه با مهر رئوف
به معین الضعفا در همه ایام، سلام
به رضا ضامن آهو، یم رأفت، یم جود
که کند برهمه زوار خود اکرام، سلام
ناامید از سر کویش نرود هیچ فقیر
پس بر آن خسرو اکرام به ابرام، سلام
به شفا بخش مریضان و شفاعت گر خلق
به طبیب و به دوا برهمه آلام، سلام
به شهنشاه خراسان و به خورشید جهان
ز سحر تا به دم صبح و سر شام، سلام
به امامی که بود شافع زوار خودش
صبح محشر، بدهم در ملأ عام، سلام
به غریبی که ز جد و پدرش گشته جدا
دور افتاده ز فرزند دل آرام سلام
به شهیدی که بود ساکن کوئی ز بهشت
او که با نفس پیامبر شده هم نام سلام
به امامی که بفرمود بر آن پور شبیب
گریه مخصوص حسین است به فرجام سلام
میکند «مخلصِ» محتاج و کدا بر شه طوس
تا ستد از ید او بخشش و انعام، سلام
فتح الله آقاخانی
دیماه ۹۹
دو دختر خداکرده بر ما عطا
یکی با نمک دیگری مه لقا
یکی نـام نیکوش آلا بود
دگر، نام زیباش مهلا بود
گشودند،حسناو حلما،حسام
به آلا و مهلا بغل مستدام
خدا را سزد شکر بی انتها
که بنمود یکجا دو رحمت به ما
الها حفاظت نمااین دورا
به زهرا به بانوی هردو سرا
که دائم به راهت ببندند دل
نباشند هرگز به پیشت خجل
به امید روزی که آنها شوند
دو اسوه دو شاخص دو قرآن پسند
خدایا به پیغمبرت مصطفی
گلستان مخلص نــما بی بلا
تو بیا یوسف زهرا که دگر دیر شده
همه آفاق و سما در غل و زنجیر شده
تو بیا منجی و فریاد رس و صاحب ما
که بلا گشته فرا وان و سرازیر شده
شبه طاعون و وبا آمده در کل جهان
هستی خلق خدا تیر رس تیر شده
چکنم مسجد و محراب و حرم بسته شده
غم دل را به که گویم که ز جان سیر شده
بار الهام توئی در شدت و غم یاور من
برسانم فرجت ، درد جهانگیر شده
مخلص از جور زمان گشته پناهنده ی حق
چون که امواج بلا چون لب شمشیر شده
تو را از روح و ریحـــــــان آفریدند
تو را از عطر بســـــــــتان آفریدند
تو تنها گوهـــــری بی مثل و مانند
تو را از نور یـــــــــــزدان آفریدند
تو آن نوری که از جنت درخشــــید
همانا نور قـــــــــــــرآن آفریدند
تو را از بهر بابا هــــــــم چو مادر
گلی خوشـــــبو ز رضوان آفریدند
توئی کوثر همــــــــان خیر کثیری
که از نســـــــــلش امامان آفریدند
ز بعــــد بهترین بابای عالـــــــم
تـــورا غــــــمگین و نالان آفریدند
مصیبت هــــای مـــولایت علی را
زحــد بیــــرون و چندان آفریدند
تو را از بهـــــــر آن پروانه ی عشق
فروزان شمع ســــــــوزان آفریدند
بزن "مخلص "تو هم بر دامنش چنگ
که بهرش بحــــــــر غفران آفریدند
پهلوان ما به لنبان پهلوان عباس بود
بی ریا و مرد حق با یک جهان احساس بود
او برای سرورش مولا علی دم میگرفت
در عزای پور زهرا یک جهان اخلاص بود
خیمه آل عبا در هرکجا می شد بپا
وی بدان جا با تواضع غصه دار یاس بود
در سرش شور حسینی دایما مواج بود
عاشق ارباب خود بیش از حد و مقیاس بود
اقتدا بنمود بر شاه شهیدان و بداد
در ره دین یک شهید و در قلوب ناس بود
،،مخلص،،از روی حقیقت این چنین شعری سرود
چون که وی در هر مصیبت ساکن اجلاس بود
شادی ارواح شهدا، روح ابوالشهید حاج عباس پهلوانی و همه گذشتگان محل الفاتحه مع الصلوات مهندس فتح الله آقاخانی لنبانی (مخلص)
قاسم خودش یک لشگر است
بر دشمنان رعب آور است
پیچیده نامش در جهان
چون شیعه ای بر حیدر است
دشمن همی ترسد از او
او یک یلی نام آور است
ایمان دلش را برده است
بر اهل ایمان دلبر است
همچون علی دشمن شناس
بر مرتضی او قنبراست
بر رهبری چون مالک است
رزمنده ای جنگ آور ست
از مرگ کی دارد هراس
او خط شکن در معبر است
صهیون بود در اضطراب
سر دار چون برخیبر است
عاشق بود بر راه حق
وی عابد و هم صابر است
در رزم باشد بی امان
او بر ضعیفان یاور است
دائم بود او در قنوت
او یاور پیغمبر است
بی خود نشد نامش بلند
رمزش به شیر مادر است
خونش چو شد نقش زمین
یاد آوری از اکبر است
شد ارباً اربا پیکرش
صد قطعه پیکر ، پرپر است
گر شد به زیر از آسمان
این آسمان پر اختر است
دشمن چه فکری کرده است
روحش مجاهد پرور است
با این که از دوریِ او
دل های مردم مضطراست
لیکن ز خون پاک او
این سر زمین پر گوهر است
از عطر خونین لاله ها
خاور زمین چون عنبر است
چون شدشهید این مرد حق
چشم فلک براو تر است
مخلص همی گرید براو
همتای او چون نادر است
فتح الله آقاخانی (مخلص)
دی ماه ۹۸
امشب، شب ذکر است و هلا وقت دعا شد
با بارش دل ، سوز مناجات به پا شد
آید ز سماوات ندا هر شب جمعه
امشب، شب عفو است و به هر درد دوا شد
مایوس مشو عبد گنهکار که امشب
الطاف الهی به تو ریزان ز سما شد
ایزد که به دنبال گذشت است درین شب
باید که روان سوی درش همچو گدا شد
تاخیر بیانداخته یعقوب دعا را
تا این که دعایش به شب جمعه اداشد
ای بنده برو کوبه به در زن تو به این شب
حتما که تو را حاجت مطلوب روا شد
امشب که ملائک سوی شش گوشه روانند
زهرا به دو صد ناله سوی کرب و بلا شد
مخلص که رود با دل گریان به گدائی
حاجات روا گشت و به او فضل عطا شد
هر جمله ای که آیه قرآن نمی شود
هر عابدی که بوذر و سلمان نمی شود
فریاد می زند دل هر انس و هر ملک
هر مهره ای که لؤ لؤ و مرجان نمی شود
خوش جمله ای نوشته به دفتر، حکیم دل
هر برده ای که یوسف کنعان نمی شود
بر گو به زید و عمرو و فلان، حسب ادعا
هر نا کسی که سرور دوران نمی شود
گر غصب سروری بنمودند سرکشان
هر دُن صفت که مالک و سلطان نمی شود
ای فوج شاهدان به دو عالم ندا دهید
جز شیر حق که حجّت جانان نمی شود
در لیله المبیت به جز مرتضی کسی
بر مصطفی فدائی و قربان نمی شود
مخلص به هوش باش که اندر حساب و حشر
هر مدعی که وارد رضوان نمی شود
مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن
مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن
مهر نود و هشت صفر ۱۴۴۱
فتح الله آقاخانی ( مخلص)
------------------------------------------------
هر جمله ای که آیه قرآن نمی شود
هر مومنی که بوذر و سلمان نمی شود
فریاد می زند دل هر انس و هر ملک
هر خاتمی که مُهر سلیمان نمی شود
خوش جمله ای نوشته به دفتر، حکیم دل
هر برده ای که یوسف کنعان نمی شود
بر گو به زید و عمرو و فلان، حسب ادعا
هر ظالمی که محور ایمان نمی شود
گیرم که سروری بنمودند سرکشان
هر دون صفت خلیفه رحمان نمی شود
ای فوج شاهدان به دو عالم ندا دهید
جز شیر حق که حجّت یزدان نمی شود
در لیله المبیت به جز مرتضی کسی
بر مصطفی فدائی و قربان نمی شود
«مخلص» به هوش باش که اندر حساب و حشر
جز مِهر او نهاده به میزان نمی شود
مهر نود و هشت صفر ۱۴۴۱
فتح الله آقاخانی ( مخلص)
www.mokhles.blogsky.com
به مناسبت میلاد دهمین نوه دلبندم
خانم زینب خاتون
الهـا دوصد شـکر وحمد و ثنا
که زیبـا گلی کردی بر ما عطا
هلا نام نیکوی او زینب است
گلی با طرا و ت به رنگ خدا
خدایا به زهـرا و شویش علی
نگهـدار و حفظش نما از بلا
به هرآن و هرلحظه یارش تو باش
که دائم به زهـرا کند اقتدا
بود خواهـرش شادِمان فاطمـه
ازین دخت زیبا رخ مه لقـا
بود شـاد «مخلص» ز میلاد او
که بزمش بشـد پر ز مهر و ضیا
شنبه دوم شهریور هزار و سیصد و نود و هشت شمسی
بیست و دوم ذی الحجه هزار و چهارصد و چهل قمری
فتح اله آقاخانی (مخلص)
با وضو در مجلس خون خدا وارد شوید
با دلی بشکسته با شال عزا وارد شوید
بهر تسکین دل زهرا و آل مصطفی
با دلی غمبار و با حزن و بکا وارد شوید
خیمه ای بر پا شده زهرا خوشآمد گو بُوَد
با ادب، با سوگ و اشک و التجا وارد شوید
شعبه ای از کربلا در این مکان بر پا شده
بهر عرض تعزیت در این فضا وارد شوید
معرفت، گر طالبی بر نهضت و راه حسین
همچو حرّ در مکتب کرب و بلا وارد شوید
می رسد آوای هل مِن ناصرِِ، هر دم بگوش
تا دهی پاسخ امامت این ندا وارد شوید
از عطش ارباب را هر لحظه می سوزد جگر
تا خنک سازی جگر ارباب را وارد شوید
داغ اکبر، داغ اصغر، داغ هفتاد و دو تن
تا بگوئی تسلیت بر اوصیا وارد شوید
آسمان گرید به لب های عطشناک حسین
با سلامی بر لب خشک از جفا وارد شوید
از دو لب هرگز نیفتد لعن بر خصم حسین
با سپاهی از غضب بر اشقیا وارد شوید
دم به دم هر لحظه دُرّ بارد ز چشم منتقم
بر گل نرگس به صد ذکر و دعا وارد شوید
همدلی خواهی اگربا مهدی صاحبْ زمان
صبحگاهان همره باد صبا وارد شوید
گرد پای زائر ارباب باشد کیمیا
تا کند مخلص به چشمش توتیا وارد شوید
تاسوعای۱۴۴۱
فتح الله آقاخانی (مخلص)
انتظار
مهدی بیا که عـالم و آدم در انتظـار
عالم که هـیچ، بانی عالم در انتظـار
مشتاق واقعی ز برایت کم است و لیک
هرچند کم چو زاده ی مریم در انتظـار
با یاد کیـن و آتش آن خصم بدمنش
مظلوم کودکان عـلی هم در انتظـار
از آن زمان که کشتی و مصباح اهل بیت
در خون نشست دختر خاتم در انتظـار
از بهـر انتقـام پسر مـادری حزین
هر لحظه با مصیبت و ماتم در انتظـار
هر لحظه مردمان سـتم دیده در جهـان
با اشک و قلب پر از غم در انتظـار
درمان نمی شود دل پر زخـم روزگار
از دست پر ز مهر تو مرهم در انتظـار
بیت الحـرم، مدینه، به دستان اشقیا
مقهور جهل و کینه و زمزم در انتظـار
انسان اسیر فتنه و امواج پر بلا
در رنج بیشمار دمادم در انتظار
تا شام غم سرآید و این شب سحر شود
هر صبح جمعه ندبه و ماتم در انتظار
آرام کی شود دل جـان های بی قرار
جز با طلوع شمس به صبحدم در انتظـار
مخلص هوای کوی تو کردست و بی امان
در جستجوی روی تو هر دم در انتظـار
مخلص – دیماه 1397 فتح الله آقاخانی
خوشا سالی بود سالی که آغازش رجب شد
به میلاد علی هر لحظه اش هم چون رطب شد
رطب اندر رطب سالی نکو در انتظار است
بهار اندر بهاران کشت و سالی پر طرب شد
امشب که پر از رحمت و غفران خدا شد
دوری ز دعا و ز ثنا کار خطا شد
آدینه شب است امشب و غفران الهی
باریده که شوید ز گنهکار گناهی
حیف است که از دست رود فرصت دیدار
بشمار غنیمت شب عفو است گنهکار
امشب شب فضل است نظر سوی سما کن
ازخلق ببر دست تهی رو به خدا کن
پر فیض هرآنکو ز دعا مشعله دارد
محروم هرآنکس ز دعا فاصله دارد
هنگام سحر دست ببر سوی سماوات
تا باز دهد لطف خدا جمله ی حاجات
هر دم تو بیا همچو علی ذاکر حق باش
با ذکر خفی ، ذکر جلی ذاکر حق باش
با عذر و پشیمانی و با قلب شکسته
رو کن تو به درگاه خدا با دل خسته
با یاد گناهان تو بزن ناله چو طفلان
تا رحمت حق جوشد و شوید زتو خذلان
کشکول گدائی تو ای بنده کجا رفت
جانان که تو را خوانده چرا دل به خطا رفت
امشب که فیوضات تمام است و به میل است
بر خوان تو دعائی که مسمًی به کمیل است
با یاد حسین،یاد عطش ، یاد شهیدان
شو ژائر ارباب به پای دل و بادیده ی گریان
زهرا که به هر جمعه شب آید به حرم زار
با ناله ببارد گهر از دیده ی خونبار
بر شاه شهیدان گل نرگس بزند ناله ی جانکاه
گرید ز بصر خون ز جگر صبح و شبانگاه
مخلص تو به این لیله ببر دست تمنا
بر درگه آن خالق و آن حی توانا
روضه بین الحرمین
بین الحرمین شه و عباس اینجاست
محبوب خدا و ملک الناس اینجاست
آنجا که زند ملک پر و بال به عشق
آن خاک شفابخش گل یاس اینجاست
منظور علی ز بوسه بر دست پسر
قطع دو ید حضرت عباس اینجاست
آنجا که شود از غم عباس و حسین
چشمان بشر مملو الماس اینجاست
آنجا که جگر تاب عطش طاق شدش
وآتش به دل عمو شد احساس اینجاست
آن دم که هوا تیره شد و تار نمود
بیداد عطش لحظه ی حساس اینجاست
زینب که سراسیمه شد و مضطر و زار
گردید غمش فزون ز مقیاس اینجا ست
آن لحظه که خورشید به مه چهره نهاد
آفاق غمین، خسته شد انفاس، اینجاست
مخلص که قلم زند در این وادی عشق
گفتند به او وادی اخلاص اینجاست.
فتح الله آقاخانی (مخلص) صفر ۱۴۴۰
قدم نهاده به صد ناز نازنین حلما
به سوی گلشن هستی به اذن ذات خدا
خدا بلا بزداید ز او برای ابد
شود محب ولایت محب حضرت زهرا
سزد به درگه یزدان هزار بار سپاس
که نازدانه سالم به ما نموده عطا
ز وجد رؤیت سیمای نو رسیده خود
سرود مخلص دلشاد شعر خود به نوا
آقاخانی
mokhles.blogsky.com
شعر حجاب
ای که نداری به بَر رَختِ عفاف و حیا
ضربه زنی دم به دم بر رخ دین خدا
خدمت شیطان کنی، خدمت خصم و عدو
دور ز زهرا شوی . و ز هدف انبیا
آتش دوزخ خری ، بر بدن نا توان
سوی جهنم روی ، در دهن اژدها
موی عیان می کنی ، جلب نظر می کنی
جذب به خود می کنی دیده ی هر هرزه را
روح شهیدان مدام، بس ز تو آزرده است
بس کن و دیگر مکن ، این همه جور و جفا
زینب کبرا ببین زهره ی زهرا نگر
عصمت عظما نگر ، اوج بقا در خفا
زینب حیدرببین، حجب و حیا و وقار
خطبه چو خواند به شام،زنده کند کربلا
دشمن دین خدا ، خورده قسم بهر ما
تا که کند اندلس ، خالی و بی محتوا
مسجد و محراب را،ز صحنه ی روزگار
محو نماید به کل ، دین ببرد انزوا
حربه او این بود ، با زن و شرب و قمار
در دل مردان ما ، دین بشود کم بها
پوشش برتر بود ،چادر مشکی کنون
ارثیه ی مادر است، بر سرو برتن نما
مهدی صاحب زمان، ناظر اعمال ماست
با عملت شاد کن ، قلب و دل اولیا
مخلص شوریده دل،غصه خورد دم به دم
در دل ایران زمین ،اوج وقاحت چرا
سوگ حیدر
سایه ای از سر ابناء بشر پر زد و رفت
تا که آن مرغ هما وقت سحر پر زد و رفت
یاور احمد مختار به میدان خطر
زخم کین خورد ز اغیار به سر پر زد و رفت
بیرق افتاد ز دستان ابر مــرد جـــــــهان
شیر حق مـــرد شجاع گرد ظفر پر زد و رفت
مــه خورشـــید رســالت گــهر بیت خـــدا
گشت شق القمر آن فوق بشر، پر زد و رفت
مام گیتی دگرش نیست چو حیدر ببرش
حیف و صد حیف که آن فخر بشر پر زد و رفت
ای یتیمان جهان خاک بریزید به سر
چون که نان آورتان سوی دگرپر زد ورفت
من گریبان بدهم چاک و سیه پوش شوم
چون که ارباب فضائل به سفر پر زدورفت
غصه را خورد و خوراکت بکن ای مخلص زار
چون ز محراب دعا شمس و قمر پر زد و رفت
mokhles.blogsky.com
بار الهـا تــو در این عـیدصیـــــام
کن قبول از همگان صوم و قیام
برســان یوسف زهـــرا تو ز لطف
تـا کـــه مسـرور شــود قلب انــام
برسان آن گل نـرگس تــو ز مـــهر
تــا کــه خـــرٌم بــشود باغ مــدام
شمس رویش چو بتابد به جـهان
هـــمه آلام شــود بــرد و ســـلام
مخلصا خوب نظــر کن بـه افــق
با صبــا بـــوی گل آیــد به مشام
Www.mokhles.blogsky.com
بنام خدا
به مناسبت میلاد مسعود مولی الموحدین ،یعسوب الدین، قائد الغر المحجلین مولانا و مقتدانا حضرت علی ابن ابیطالب علیه صلوات الله و صلوات ملائکه الله الاجمعین
چه کسی ز کعبه آمد به جهان به غیر مولا
چه کسی گشوده چشمان به رخ نبی ی والا
چه کسی به روز اول به سلام کرده عنوان
بجز از علی اعلا به کلام و نطق زیبا
چه کسی به صبح اول به فرح گشوده لب ها
که زند صلا به عالم همه گفتمان حق را
چو برون ز کعبه آمد به همان ورود اول
بگشود غنچه لب به کلام حق تعالی
چه کسی چو غنچه وا شد به فراز دوش احمد
چه کسی قدم توان زد به فراز و عرش اعلا
که زسقف شرک و کفران بکشد به زیر بتها
بدهد ندای لا را،بزند غریو الا
بجز از علی به عالم نشود فدای احمد
فقط از علی بر آید که خردبه جان بلایا
به تمام آفرینش، به ورای آسمان ها
بجز از علی که باشد که شود قرین زهرا
به دو لب نموده عنوان گل بی نظیر هستی
که بُوَدعلی چو هارون که نشسته جای موسا
به کنار برکه ی خم،به نوای آسمانی
چه کسی بجز علی شد به تمام خلق مولا
گل بی بدیل خلقت،بگرفت دست حیدر
که نشان دهد به عالم همه جلوه ی خدا را
به که داده حی سبحان دو جوان اهل رضوان
که بیاورد شعف را به روان و قلب طاها
بجز از علی که دارد پسری که تا ابد دین
ز جهاد و خون سرخش به تمامه گردد احیا
به دو عالمی نباشد به مثال زینب او
که ره عزیز زهرا ز شهامتش شد ابقا
به صدای مرتضائی چو سخن بگفت زینب
بنمود خصم دین دون ،به زمانه کرد رسوا
چه کسی به جنگ خندق بشکسته پشت دشمن
چه کسی بشد برابر به تمام کفر تنها
بجز از علی به دوران که کّند ز بیخ و از بن
در همچو قله ها را در قلعه ی یهودا
به صدای مرتضی حق به نبی کند تکلم
به مقام قاب قوسین چو نهاد مصطفی پا
بجز از علی که دارد که نبی برد به میدان
به همان زمان که نجران بکند ستیز بر پا
فقط او نموده عنوان سخن بدون ،آ، را
گل نطق مرتضی چون چو شکوفه شد شکوفا
بجز از علی که شاید که مدیح او بگوید
دل و قلب و جان مخلص که شود فدای مولا
۱۰ رجب۱۴۳۷(۸ فروردین ۱۳۹۷)
فتح الله آقاخانی( مخلص )
آتش اندر خرمن گل های ایران حمله کرد
قهر آذر هستی بستان عیش عاشقان را شعله کرد
آب و دریا از غرض افتاد و جان ها را بسوخت
بی ثمر گشت آب و دریا فوج آدم ناله کرد
مام میهن شد غمین از چینش دریای چین
گشت محزون و غمین و کریه بر آلاله کرد
فلک سانچی، ای فلک آرام جانم را چه کرد
برد او را سوی جنت ؟ گر ورا جزغاله کرد
زورق افکار( مخلص) شد به طوفان مبتلا
وز غم این حادثه چشمان ز خون چون لاله کرد
فتح الله آقاخانی اصفهان( مخلص) دیماه ۹۶