بباید منتظر آماده باشد
نگاهش دائما بر جاده باشد
چو شمعی جمع را روشن نماید
به نورش دشت را گلشن نماید
چو باران روی گلها را ببوسد
غبار از عمق دل ها را بشوید
چو مهر مهربان دائم دهد نور
زند بر عالم و آدم دو صد شور
چو شب ساتر، بپوشد قبه رفتار
بپوشد عیب انسان خطاکار
بود هم خلق و هم خویش زبان زد
درخشد بین مردم چون زبرجد
به هنگام غضب چون کوه محکم
جوانمرد است با افکار ملجم
بود آرام با مردم همچو دریا
نباشد مضطرب اندر بلایا
خروشان بوده باشد همچو یک رود
دهد هر دم به دست مردمان سود
دمادم چشم مخلص سوی راهست
دلش در حسرت نیمه نگاهست
امسال که آغـــاز شده با مه شعبان
دارد به سرش خاتمی از لعل بدخشان
گردیده مزین دو برش با گل نرگس
یعنی که گلستان بشود خار مغیلان
امیـــد نمــودار بشـــد بر رخ یاران
گویی که ز مغرب برسد خسرو امکان
پیر خردم کرد به انگشت اشـــارت
دیگر تو مخور غم که رسد یوسف کنعان
سالی بود امسال پر از نعمت و شادی
آید به جهان عدل و مساوات به ایران
از حق تو طلب کن که تو باشی و ببینی
ای مخلص مشتاق تو هم جلوه جانان
ساعت یک بامداد۱۴۰۰/۱/۱
فتح الله آقاخانی
(مخلص)
هر عصر جمعه دیده پر از آب می شود
اندر فراغ و هجر تو بی تاب می شود
در انتهای جمعه به همگام هر غروب
امواج غصه همدم احباب می شود
ابن جا دوباره حاصل یک هفته انتظار
چون کوه برف طعمه آفتاب میشود
خور شید هم ز هجر تو خاموش و غمزده
دلتنگ یار گشته و نایاب می شود
اندر فـراق روی تـو ای نازبین من
بغضم شکسته دیده به گرداب می شود
جانـا اگر ز مغـرب عالـم کنـی طلـوع
یکسر ، زمین مرده ، جهان تاب می شود
پایان هجــر یـــــار و بـــه آغاز دولتش
"مخلص "غــــــــــلام درگه ارباب می شود
مفعول فاعلات. مفاعیل فاعلن
کی شود آن سرو بی همتا بیاید
دست حق از گلشن طاها بیاید
کی شــــــود از دامن گیتی بشوید
گرد ظلمت هم چو یک دریا بیاید
کی شود آن طلعت زیبـــــــا گشاید
پرده از رخسار خود پیــــــــدا بیاید
آرزو دارم که در کــــــــــوی و دیارم
آن همــــــایون موکبش فردا بیاید
می شود آیا کــه آن باران رحمت
بر دلــــــــم یا سوی هرصحرا بیاید
قلب مـــــــــا دیگر ندارد تاب دوری
ای خوش آن روزی که آن مولا بیاید
بار الهــــــــا ره ندارم سوی کویش
می شــــــــود بر دیدنـــم آقا بیاید
یا که در هــــای وصالش باز گشته
تا کــه ممکن باشد آن رعنا بیاید
بی قــرارم بهر دیـدار جمالش
کی شود آن چهره ی زیبا بیاید
غم مخور"مخلص "که آن مهدی چو آید
موج شــــــــادی بر دل زهرا بیاید
خرداد ۱۳۹۳(شعبان 1435)
فتح الله آقاخانی (مخلص)
طرح تصویری از جواد عبدلی
خورشــــــــــید عالم تاب من، ای سرور و سالار من
تا کی بمانی پشــــــــــــــــــت ابر، ای رونق بازار من
ای درد من دوری تــــــــــــــــو، ای روی تو درمان من
تا کی نبینم روی تو، ای مهــــــــــــــــــربان جانان من
در غیبتت ای نازنین,دنیـــــــا ز ظلمت قیــــــــــر گون
بغضم شکسته در گلو اشکم چو سیل از حـــد فزون
من هفــــته را طی می کنم، تا جمعه آیی بر سرم
گر جمعـــــــــه نائی بر سرم چون مرغ بی بال و پرم
یک هفته را طی می کنم، هر لحظه اش یادی کنم
شاید که این جمــــــــــــعه دگر، با دیدنت شادی کنم
در انتظارم بشـــــــــــــــــنوم، آن صوت روح افزای تو
یک جمعه از بیت الحــــــــــــــــرم، از مامن و ماوای تو
یک فرصتِ دیدار تو، تا آســـــــــــــــــــــــمان بالا برد
این "مخلص" بیچاره را، تا کهکشـــــــــــــــــان بالا برد
لایق شــــــوم من گر شبی، بر دیدنت ای مه جبین
بر خاک در گاهت بسی،صورت بســـــــــــایم بر زمین
ای با وفا رحمی نما، بیمار خود را شـــــــــــــاد کن
با یک عیادت لحظه ای او را ز غـــــــــــــــــــــم آزاد کن
توفیق اگر یارم شـــــــــــــــــــــود، رویای گلزار رخت
اشک از بصر سر می دهم، از شـــــــــوق دیدار رخت
بر چهره ات دوزم نظر کامم شــــــــود همچون شکر
با دیدن همچون گلی با چهره ای همچون قمــــــــر
سرمه کشـــــــــــم بر دیده ام با یک نظر از روی تو
روشن کنم من دیـــــده ام با صورت دل جـــوی تو
یک فرصت دیدار تو، بر مادرت زهــــــــــــــــــرا قسم
بر عرش بالایم برد، بر روز عاشـــــــــــــــــــــــورا قسم
خورشـید عالم تاب من، ای سرور و سالار من
تا کی بمانی پشــــت ابر، ای رونق بازار من
ای درد من دوری تــو، ای روی تو درمان من
تا کی نبینم روی تو، ای مهـــربان جانان من
در غیبتت ای نازنین,دنیــا ز ظلمت قیـر گون
بغضم شکسته درگلواشکم چو سیل ازحد فزون
من هفته را طی می کنم، تا جمعه آیی بر سرم
گر جمعه نائی بر سرم چون مرغ بی بال و پرم
یکهفته راطی میکنم، هرلحظه اش یادی کنم
شاید که این جمعه دگر، با دیدنت شادی کنم
در انتظارم بشـــنوم، آن صوت روح افزای تو
یک جمعه از بیت الحـرم، از مامن و ماوای تو
یک فرصتِ دیدار تو، تا آســــــمان بالا برد
این "مخلص" بیچاره را، تا کهکشـــان بالا برد
لایق شـو من گر شبی، بر دیدنت ای مه جبین
بر خاک در گاهت بسی،صورت بسایم بر زمین
ای با وفا رحمی نما، بیمار خود را شـــاد کن
با یک عیادت لحظه ای او را ز غـــم آزاد کن
توفیق اگر یارم شـــــــود، رویای گلزار رخت
اشک از بصر سر می دهم، از شوق دیدار رخت
بر چهره ات دوزم نظر کامم شود همچون شکر
بادیدن همچون گلی با چهره ای همچون قمر
سرمه کشــم بر دیده ام با یک نظر از روی تو
روشن کنم من دیده ام با صورت دل جوی تو
یک فرصت دیدار تو، بر مادرت زهــرا قسم
بر عرش بالایم برد، بر روز عاشـــــورا قسم
دی ماه 1392
ماه خوبان ماه شعـــــــــــبان میرسد
موسم گل های بســتان میرسد
شاخ طوبی سر زد از خلـــــــــد برین
مژده اینک ماه غفـــــران میرسد
مولد بوالفضل و ســجاد و حسین
یاورانی بهــــــــــر قرآن میرسد
زادروز مهـــــــــــدی صاحب زمان
سروری براهــــــل ایمان میرسد
تا که آن طاووس جــــــــنت زاده شد
بانگ تکبیر از گلســــــتان میرسد
نوگل زیبا به نرگس بر شـــکفت
بوی عنبــــــر از بهاران میرسد
زین گل نرگـــس بود شاد عسکری
حجت حــــــــق ماه تابان میرسد
طالع بدر الدجــا ، شمس الضحاست
نجم ثاقب نور افشـــــــان میرسد
ای عزیز آماده باش و منتــــــــــــــظر
آن مه پنهان به کنـــــعان میرسد
چون که مهدی برکشــــد از رخ نقاب
نابسامانی به سامان میرسد
تا که مــــولایم کند پا در رکاب
کجروی ها هم به پایان میرسد
"مخلصا" غمگــــــــن مباش و نا امید
یوسف زهـــــــــرا نمایان میرسد
فاعـــــــلاتن فاعـــــــلاتن فاعـــــــلن
فاعــــلاتن فاعـــــلاتن فاعــــــلن