mokhles.blogsky.com
شعر حجاب
ای که نداری به بَر رَختِ عفاف و حیا
ضربه زنی دم به دم بر رخ دین خدا
خدمت شیطان کنی، خدمت خصم و عدو
دور ز زهرا شوی . و ز هدف انبیا
آتش دوزخ خری ، بر بدن نا توان
سوی جهنم روی ، در دهن اژدها
موی عیان می کنی ، جلب نظر می کنی
جذب به خود می کنی دیده ی هر هرزه را
روح شهیدان مدام، بس ز تو آزرده است
بس کن و دیگر مکن ، این همه جور و جفا
زینب کبرا ببین زهره ی زهرا نگر
عصمت عظما نگر ، اوج بقا در خفا
زینب حیدرببین، حجب و حیا و وقار
خطبه چو خواند به شام،زنده کند کربلا
دشمن دین خدا ، خورده قسم بهر ما
تا که کند اندلس ، خالی و بی محتوا
مسجد و محراب را،ز صحنه ی روزگار
محو نماید به کل ، دین ببرد انزوا
حربه او این بود ، با زن و شرب و قمار
در دل مردان ما ، دین بشود کم بها
پوشش برتر بود ،چادر مشکی کنون
ارثیه ی مادر است، بر سرو برتن نما
مهدی صاحب زمان، ناظر اعمال ماست
با عملت شاد کن ، قلب و دل اولیا
مخلص شوریده دل،غصه خورد دم به دم
در دل ایران زمین ،اوج وقاحت چرا