سوگ حیدر
سایه ای از سر ابناء بشر پر زد و رفت
تا که آن مرغ هما وقت سحر پر زد و رفت
یاور احمد مختار به میدان خطر
زخم کین خورد ز اغیار به سر پر زد و رفت
بیرق افتاد ز دستان ابر مــرد جـــــــهان
شیر حق مـــرد شجاع گرد ظفر پر زد و رفت
مــه خورشـــید رســالت گــهر بیت خـــدا
گشت شق القمر آن فوق بشر، پر زد و رفت
مام گیتی دگرش نیست چو حیدر ببرش
حیف و صد حیف که آن فخر بشر پر زد و رفت
ای یتیمان جهان خاک بریزید به سر
چون که نان آورتان سوی دگرپر زد ورفت
من گریبان بدهم چاک و سیه پوش شوم
چون که ارباب فضائل به سفر پر زدورفت
غصه را خورد و خوراکت بکن ای مخلص زار
چون ز محراب دعا شمس و قمر پر زد و رفت
mokhles.blogsky.com